هنر و صنعت قالیبافی تبریز از دیدگاه سسیل ادواردز

تبریز یکی از بهترین برندها و کانون های قالیبافی ایران است. سسیل ادواز شرح کاملی از صنعت فرش دستباف تبریز را دارد که در این مورد در کتاب «قالی ایران» و به نقل مستقیم آمده است:
(صفحه 62)
تبريز
اهمیت شهر تبریز

ضمن بررسی مراکز قالیبافی ایران، شهر تبریز از مزیت خاصی بهره مند می شود که مایه مباهات مردم این شهر است، اما نه این نظر که عالیترین قالیها در این شهر بافته می شود، چه در سایر نواحی قالیهای بهتر تهیه می گردد، بلکه به جهت آشنایی طولانی و افتخارآمیز مردم آن با این حرفه و به خصوص از این رو که احیاء، این صنعت در نیمه دوم قرن نوزدهم تا اندازه زیادی مرهون مهارت و تهور و دید وسیع مردان تبریز بوده است.
توضیحاتی در باره تاریخ شهر تبریز

تبریز مانند بسیاری از شهرهای مهم ایران در محل تقاطع چند جاده کاروان رو قرار گرفته است. ولی اهمیت آن خیلی بیشتر از یک مرکز ارتباطی است، زیرا در قلب ایالت وسیع و حاصخیز آذربایجان واقع شده و همچنین پاسدار و نگهبان یکی از دروازه های ایران است، و از این نظر موقعی بی حفاظ و خطرناک دارد. مردم این خطه ایرانی نیستند بلکه نژاد مخلوطی (اكثر ترک) هستند و از خویشاوندان خود در آن سوی مرز تشخیص داده نمی شوند. همین نکته موقع این شهر را خطرناک تر ساخته است، به این جهت شهر تبریز در طول تاریخ گرفتار جنبشهای تجزیه طلبی و آزادیخواهی بوده که ساخته و پرداخته عثمانی ها و بعدها نیروی روسیه بوده است.
قبل از غلبه اعراب بر ایران در سال ۶۴۱ میلادی، اطلاعات زیادی راجع به شهر تبریز در دست نیست، ولی بعد از این تاریخ سیاحان و جغرافیدانان عرب مکرر در مکرر از این شهر نام برده اند. در واقع کلیه اطلاعاتی که درباره ایران هنگامی که این کشور تحت سلطه اعراب بود، در دست داریم مرهون کنجکاوی و کوششهای خستگی ناپذیر آنها است. یکی از جغرافي دانها در نخستین سالهای سطه عرب بر ایران از تبریز به عنوان یک شهر اصیل و شریف یاد می کند و اضافه می نماید که از دیگر شهرهای آذربایجان آبادتر است و دیواری محکم دارد و با بیشه ها و باغهای متعدد محصور شده است، در تاریخ ۷۹۱ میلادی این شهر به دستور همسر نامدار هارون الرشید یعنی زبیده، تجدید بنا شد. این بانو بدون شک تمایل به شهر سازی داشته چه شهر کاشان نیز به دستور او ساخته شده است.
شاید مهمترین حادثه در تاریخ آذربایجان در قرن یازدهم اتفاق افتاده باشد، چه در این زمان ترکان سجوقی بر ایران غلبه کردند و ایالات آذربایجان و همدان را به عنوان اقامتگاه دائمی خود بر گزیدند. در اندک زمانی در این دو ناحیه زبان ترکی جایگزین فارسی و عربی شد و تبریز نیز به صورت یک شهر ترک زبان در آمد و تا کنون نیز به همین حال باقی مانده است.
در سال ۱۲۲۰ میلادی گروهی از غارتگران مغول برای اولین بار در تبریز دیده شدند، ولی مردم این خطه با پرداخت مبلغی پول آنها را بیرون راندند. پس از اندک مدتی دوباره آمدند و طی مدت ده سال آذربایجان را ویران کردند و مردم آن را وادار به اطاعت ساختند. پنجاه سال بعد تبریز پایتخت رسمی امپراطوری مغول شد که از رود سیحون تا مصر ادامه داشت. در زمان سلطنت غازان خان (نخستین خان مغول که دیانت اسلام را پذیرفت) تبریز منتهای شکوه و جلال و شهرت را به دست آورد. این پادشاه در مغرب شهر، در ناحیه ای به نام شاه، شهر تازه ای بنا کرد و آن را پایتخت امپراطوری جدید خواند. شهر جدید شامل یک کاخ سلطنتی یک ساختمان اداری، یک آرامگاه عالی از این بنا به عنوان مرتفع ترین بناهای جهان یاد شده است ، یک مسجد، مدارس مذهبی، بیمارستان مسافرخانه

(صفحه 63 )
چند کتابخانه و چندین حمام و کاروانسرا بود. در ضمن شهر تبریز را گسترش دادند و برای زیبا ساختن آن اقداماتی به عمل آوردند. امروز از شکوه و جلال کهن اثری بر جای نمانده است.
در سال ۱۳۹۲ به دست سپاهیان تیمور لنگ غارت شد، ولی تحت فرمانروایی جهان شاه مغول پادشاه ایلخانی (که مسجد کبود را بنا کرد) و رقیب پیروز او، اوزون حسن، از طایفه آق قوينلو، مجددا آباد شد. اوزون حسن پادشاهی صلحجو و روشنفکر بود. وی شکوه از دست رفته شهر تبریز را به آن باز گرداند. شرح اقدامات وی در تقریرات ژوزفا باربارو ایلچی جمهوری ونیز در دربار ایران دیده می شود.
پس از مرگ اوزون حسن (۱۴۷۷ میلادی) مدت بیست سال هرج و مرج و اغتشاش در این کشور حکمفرما بود تا در سال ۱۴۹۹ که نوه او شاه اسمعیل اول، که مردی جنگجو و در عین حال زاهد و متدین بود، بر رقبای خویش پیروز گشت و در پایتخت خود تبریز، خود را نخستین شاه ایران خواند ( به صفحه ۶۴ مراجعه شود).
سلطنت شاه اسمعیل ، که شیعه ای متعصب بود، موجب بروز یک سلسله جنگهای طولانی با امپراطوری عثمانی شد که مدت دویست سال طول کشید (عثمانیها سنی مذهب بودند). شهر تبریز که تا مرز چند میلی بیش فاصله ندارد دائمأ مورد حمله و تهدید قرار می گرفت تا اینکه شاه طهماسب (که در سال ۱۵۲۴ در سن ده سالگی جانشین پدر شد) تصمیم گرفت پایتخت را از تبریز به قزوین انتقال دهد. ظاهرا پس از انعقاد قرار داد صلح با عثمانی ها در سال ۱۵۵۵ دوباره به تبریز بازگشت. ولی نوه او شاه عباس از روی عقل و بصیرت اصفهان را که از تمرکز و اهمیت بیشتری برخوردار بود به پایتختی خود برگزید.
بنابراین در اواخر قرن شانزدهم، تبریز امتیاز خود را به عنوان یک شهر پایتخت شاید برای همیشه از دست داد. با اینکه هنگام تهاجم ترکها به شدت بر این شهر لطمه وارد آمد ولی موقع آن به قدری برای تجارت و کشاورزی مناسب بود و بازرگانان آن به اندازه ای متهور و بی باک بودند و کشاورزان آن به حدی فعال و پر کار که در اندک مدتی بار دیگر قد علم کرد و آبادانی خود را باز یافت. در سال ۱۶۷۳ شاردن اظهار داشته است که شهر بزرگ و مهمی است با جمعیتی بالغ بر نیم میلیون.
در سال ۱۷۲۲ میلادی هنگامی که ایران مورد حمله افغانها قرار گرفت با اینکه تبریز از محل جنگ و مبارزه دور بود ولی از عواقب مصیبت بار آن مصون نماند، زیرا ترکها از محبت و مهربانی ایرانیان سوء استفاده کردند و بار دیگر این کشور را مورد تاخت و تاز قرار دادند. لكن عمر این پیروزی کوتاه بود، چه در همین هنگام یک رهبر نظامی به نام ندرقلی در ایران ظاهر شد که افغانها و ترکها را در اندک مدتی بیرون راند و خود بر تخت نشست.
تنزل تدریجی ترکها در قرن هیجدهم موجب گردید که شهر تبریز از حملات و تهدیداتی که از سوی مغرب به آن وارد می آمد مصون بماند. ولی به زودی دشمنی بزرگتر و بی رحم تر از ترکها از جانب شمال این شهر را مورد تهدید قرار داد.
در سال ۱۷۹۶ روسیه ایالات آن سوی قفقاز را از ایران گرفت و در سال ۱۸۰۱ گرجستان نیز ضمیمه آن ایالات شد. در این هنگام سرزمین ایران علنا مورد حمله و تهدید قرار گرفت و دولت به شدت اقدامات دفاعی را مورد توجه قرار داد. یک هیئت نظامی مهم از طرف دولت انگلیس به تبریز، یعنی دروازه ایران، فرستاده شد. ایجاد انبارهای ذخائر ومهمات جنگی و کارخانه های توپ سازی در شهر تبریز سبب شد که این شهر بار دیگر مرکز فعالیتهای گوناگون شود. در حقیقت مصیبت و بدبختی قادر نبود این عنقای شهرهای ایران را از پای در آورد.
ولی این تدارکات در مقابل نیروی روسیه ارزش وتأثير چندانی نداشت. در سال ۱۸۲۷ تبریز اشغال شد و سال بعد به موجب عهدنامه ترکمن چای ایران کلیه ایالات خود، واقع در شمال ارس را از دست داد.
پس از انعقاد این عهدنامه، تبریز مدت صد سال از صلح و آرامشی نسبی برخوردار بود و تحت حکومت شاهان قاجار به عنوان بزرگترین و ثروتمندترین شهر ایران شناخته شد. بازرگانان و بانکداران تبریز در کلیه بازارهای ایران مشغول داد و ستد بودند و تجارت خارجی کشور در دست آنها بود. جمعیت این شهر که در پایان دوره هرج و مرج و بعد از هجوم

(صفحه 64)

قالیبافی تبریز

افغانها به ۳۰۰۰۰ نفر تنزل کرده بود، در زمان حکومت پادشاهان خواب آلود قاجار تقریبا به ده برابر رسید.
به تدریج که شهر تبریز رو به آبادانی نهاد و مردم آن متمکن و ثروتمند شدند، زمزمه هایی حاکی از نارضایی از دستگاه حکومت برخاست. این مردم با نظری تحقیر آمیز به پایتخت می نگریستند و دستگاه حاکمه را فاسد ومتصدیان امور را نالایق و دربار را مرتجع می پنداشتند. به این ترتیب در سال ۱۹۰۴ تبریز مرکز جنبش های ملی و انقلابی گردید. این جنبش را سرکوب کردند، ولی نیروی روسیه (برای نخستین بار بعد از سال ۱۸۲۷) از مرز گذشت و از قنسولها و اتباع خارجی حمایت کرد. افراد نیروی روسیه، با وجود مخالفت مردم ایران، با آغاز انقلاب روسیه شوروی در ایران ماندند.
در سال ۱۹۲۱ سلسله قاجاریه به طرز ننگینی پایان یافت و شخصیتی فعال و پر تحرک، یعنی رضاشاه فقید، سربازی که از توده مردم برخاسته بود، بر تخت سلطنت ایران جلوس کرد. وی پادشاهی بود که نمیتوانست در قلمرو حکومت خود وجود مراکز قدرتی را که به نحوی از انحاء ممکن بود تسلط و تفوق او را در مخاطره اندازند تحمل کند.
نخستین اقدام او در زمینه ایجاد جاده ای دور معبر قافلانکوه بود و به این ترتیب برای نخستین بار مسافرت از پایتخت به شهر تبریز با طی دو روز راه امکان پذیر گردید. سپس شهر تهران را به عنوان مرکز اداری، مالی، تجاری و فرهنگی ایران برگزید. به طوری که پس از چند سال هیچ یک از شخصیتهای برجسته کشور، خواه بازرگان یا مالک یا بانکدار، نمی توانست بدون داشتن شعبه ای در پایتخت به امور جاری خود رسیدگی نماید. با افزایش اهمیت شهر تهران، تبریز از موقع غرورآميز خود به عنوان رقیب آن به یک شهر ایالتی گمنام تنزل کرد.
در سال ۱۹۴۴ نام شهر تبریز بار دیگر بر سر زبانها افتاد و آن هنگامی بود که جنبش تجزیه طلبانه ای، تحت حمایت روسها، در این شهر آغاز گشت و حکومتی یاغی و متمرد تحت عنوان حکومت دموکرات آذربایجان تأسیس شد. این حکومت در سال ۱۹۴۶ هنگامی که ارتش دولت ایران به این خطه سرازیر شد واژگون گردید. ظاهرا روسها غافلگیر شده و دخالتی در این امر نکردند.
شهر تبریز
تبریز که تا قبل از جنگ جهانی اول بزرگترین و آبادترین شهر ایران محسوب می گردید امروز سعادت و برکت خود را تا

(صفحه 65)


قالیبافی تبریز

اندازه ای از دست داده است. سابق بر این قسمت عمده تجارت سودآور ایران با روسیه تزاری در این شهر مترکز بود. تجارت با کشورهای غربی که از راه طرابوزان و اسلامبول انجام میگرفت نیز مرکزش در تبریز بود. در حال حاضر تجارت با روسیه شوروی به تدریج تنزل یافته و تجارت با اسلامبول به کلی متوقف گردیده است. در ضمن شاهزادگان تجارت پیشه تبریز نیز از بین رفتند. جمعیت این شهر که سابقا ۳۰۰۰۰۰ نفر برآورد شده بود به یک سوم این رقم کاهش یافت.
با اینهمه شهر تبریز مثل سی و پنج سال قبل، که من از آن دیدن کردم، مجموعه ای از خیابانهای نازیبا و کثیف نیست، بلکه مانند بسیاری دیگر از شهرهای بزرگ ایران تعدادی خیابانهای بزرگ و آسفالت شده و باغهای عمومی زیبا و مطبوع دارد که می تواند به آنها مباهات کند. بازار مسقف تبریز هنوز یکی از بزرگترین بازارهای ایران محسوب می شود. کاروانسراهای با شکوه آن دیگر جنب و جوش و فعالیت سابق را ندارند، ولی با ابهت تمام و در سکوتی توأم با شکیبایی مواظب و مراقبند که چه وقت سعادت از دست رفته شان به آنها باز خواهد گشت.
گرچه اثری از شکوه و جلال شام بر جای نمانده است ولی در بین توده های خاک ملال آور قراملک، واقع در حومه تبریز، هنوز چند ساختمان قابل توجه باقی مانده است. مهمترین (نه زیباترین) آنها بنایی است بسیار بزرگ با خطوط مستقيم به نام ارگ. ارتفاع این ساختمان ۱۲۰ پا است و بر شهر مسلط است. به نظر می رسد این بنا نوعی برج و یا قلعه نظامی بوده است. گفته می شود که یک قسمت آن متعلق به قرن چهاردهم است و بقیه در سال ۱۸۰۹ بنا شده است. جالبترین بناهای

(صفحه 66)
این شهر مسجد کبود است که در قرن پانزدهم توسط جهان شاه ساخته شده است. چیز زیادی از این مسجد باقی نمانده، ولی نمای آن که در ساختمان آن کاشی های فیروزه ای و آبی لاجوردی و سیاه و زرد به کار رفته است بسیار باشکوه است. گرچه این بنا را می توان ویرانه ای با شکوه نامید ولی هنوز، نمونه ای از معماری مغول به شمار می رود که با مدرسه ها و آرامگاههای سمرقند رقابت می کند.
احیای صنعت قالیبافی
در پایان فصل اول، این نکته تذکر داده شد که حمله و هجوم خونین افغانها و دوران توأم با آشفتگی و تلاطم سلطنت نادرشاه، صنعت قالیبافی را به پایینترین سطح تنزل داد و آن را تقریبا به نابودی کشاند. ولی ثبات و استحکام سلسله قاجاریه موجب پدید آمدن یک دوره طولانی توأم با نظم و صلح نسبی گردید که فرصتی برای احیای این صنعت بود. احیای این صنعت تا حد زیادی مرهون کوشش بازرگانان جسور تبریز است.

قالی ایران به عنوان کالای تجاری


مدت چندین قرن از قالی ایران به عنوان کالای تجاری استفاده می شد، ولی میزان این تجارت ناچیز بود. در قرن پانزدهم، مردم کشورهای مغرب زمین آن را شناختند و برای آن ارزش قائل شدند. نام آن در فهرست های قدیمی کالا و در معدودی از پرده های نقاشی کار ایتالیا و فلاندر متعلق به دوره رنسانس دیده می شود.
در اواسط قرن نوزدهم قالی ایران به تدریج جای خود را در کشورهای مغرب زمین باز کرد و میزان صدور آن به کشورهای مزبور نیز قابل ملاحظه بود. دادو ستد کالا بیشتر به وسیله بازرگانان تبریزی که مشهور و معتبر بودند انجام می گرفت. این بازرگانان در شهر اسلامبول شعبه داشتند و کار اصلی آنها خرید مصنوعات کشورهای اروپایی و فرستادن آنها به ایران از راه طرابوزان بود. در شهرهای مهم ایران نیز نمایندگانی داشتند که قالیها را از خانه ها و یا بازارها جمع آوری می کردند. اغلب این قالیها کهنه و به اصطلاح پا خورده بود، چه در آن زمان بانک در ایران وجود نداشت و مردم عادت داشتند (این رسم هنوز هم رایج است) پس اندازهای خود را صرف خرید قالی کنند تا در مواقع نیاز بتوانند آن را به پول نقد تبدیل نمایند. قیمت این قالیها پس از ده تا چهل سال کار کردن و فرسوده شدن افزایش می یافت، زیرا کشورهای اروپایی قالیهای کهنه را با بهای بیشتری خریداری می کردند، یعنی نزد آنان قالی کهنه مرغوبتر از قالی نو بود. به این ترتیب همیشه مقداری قالی کار کرده و پا خورده از خانه ها به بازارها انتقال داده می شد.
این قالی و قالیچه ها به این منظور بافته شده بود که در خود کشور مورد استفاده قرار گیرد. اینها در کارگاههای بافندگی تهیه نشده بود، بلکه مردم روستاها و عشایر آنها را بافته بودند، بنابر این قطع آنها اغلب کوچک و طرحهایشان نیز تکراری بود. اندازه آنها معمولا دراز و باریک و از نظر ما زشت و نامرغوب می نمود. میان فرش معمولا ۱۶-۲۰ پا درازا و ۶-۸ پا پهنا داشت. سرانداز ۱۰-۱۲ پا درازا و ۵-۶ پا پهنا داشت. درازای یک جفت کناره ۱۶-۲۰ پا و پهنای آن ۳ پا و ۴ اینچ یا یک ذرع بود. این چهار تخته (همان طور که در طرح ۳۸ دیده می شود) کف اطاق قرار می گرفت. چنانچه صاحبخانه از روی ناچاری از خانه بزرگتر به خانه کوچکتری نقل مکان می کرد مثل ما مجبور نبود از قالیهای خود صرفنظر کند، بلکه این چهار تخته را به همان ترتیب در اطاق کوچک تر می گسترد و اگر فرشها روی هم قرار می گرفت اهمیتی نداشت. در واقع تنها راه حل عملی این مسئله همین بود.
نمایندگان تجار تبریز هرقدر می توانستند از این قالیهای کهنه از خانه و بازارهای شهرهای مهم ایران جمع آوری می کردند و به وسیله کاروان به تبریز می فرستادند. آنجا آنها را طبقه بندی می کردند و به صورت عدل در می آوردند و از راه بایزید و ارزروم به بندر ترکيه يعني طرابوزان می فرستادند. از طرابوزان عدل ها را به وسیله کشتی تجاری و شاید کشتی شرکت «پاکه» با یکی از کشتی های قدیمی شرکت «ماژری

(صفحه 67)

قالی بافی تبریز

مارتیم» و شاید کشتی کهنه اطریشی «لوید» به قسطنطنیه که به صورت بازار جهانی قالی در آمده بود حمل می کردند. عده زیادی از خریداران انگلیسی و آمریکایی و فرانسوی (خریداران آلمانی بعدها آمدند) به این بندر ترکیه می آمدند. تقاضا برای قالی رو به افزایش گذاشت، ولی با افزایش آن میزان قالیهای کهنه نیز کاهش یافت.
چه می توانستند بکنند؟ بازرگانان مشهور تبریز با خطر بزرگی روبرو شده بودند و آن پایان یافتن تجارت پرسود آنها بود. بنابراین تصمیم گرفتند با تهيه قالیهای نو به رنگ و اندازه های مورد نظر اروپاییان به این بحران خاتمه دهند.
به این ترتیب در سال ۱۸۸۰ صنعت قالیبافی ایران، که بعد از هجوم افعانها تنزل یافته و به صورت یک حرفه روستایی در آمده بود، با فشار و تحریک بازرگانان تبریزی به حدی پیشرفت کرد که در نخستین صف فعالیتهای تجاری ایران قرار گرفت.
خصوصیت اصلی این حرفه ناگزیر تغییر یافت. قالی ایران که تا آن زمان فقط برای رفع نیازمندی های داخل کشور و به میزان محدودی تهیه می گردید، به صورت یک کالای صادراتی در آمد و تقاضای آن معیار جهانی یافت. از آن زمان به بعد از هر صد تخته قالی که در کارگاههای قالیبافی ایران تهیه می گردید شاید نود تخته آن برای نخستین بار اطاقهای ساختمانهای کشورهای مغرب زمین را مفروش می کرد.
بازرگانان تبریزی به این قانع نشدند که قالیهای مورد نیاز را فقط به قالیبافان روستایی سفارش دهند، بلکه در اندک مدتی کارگاههای کوچکی با چند دار قالیبافی در شهرها ايجاد کردند، و به این ترتیب کار بافندگی با سهولت بیشتری انجام می گرفت و نظارت بر آن نیز آسان تر بود. این جنبش که در تبریز آغاز گردیده بود بزودی به مشهد و کرمان و کاشان نیز سرایت کرد. در هر یک از این نواحی عامل اصلی و محرک این پیشرفت بازرگانان تبریز بودند. علاوه بر کارهایی که در شهرها انجام می گرفت در چند روستا و دهکده نیز اقدام به تاسیس کارگاه قالیبافی کردند. از این روستاها ناحیه هریس، واقع در مشرق تبریز، و صدها روستای دیگر، واقع در مشرق سلطان آباد، را می توان نام برد.

پیدایش روش قالی شوئی


قالیهای دوره جدید تبریز و مشهد و کرمان را خوب به خاطر دارم. عده آنها محدود بود و موجب برانگیختن حس کنجکاوی شد. بر خلاف قالیهای قدیمی مطبوع و جا افتاده، که به عنوان قالیهای ایرانی به آنها عادت کرده بودیم، قالیهای جدید کار نکرده و کاملا نو بود. و چون چشم ما به دیدن این قبیل قاليها عادت نکرده بود رنگ آنها به نظر خیلی خام می آمد. فروش این قالیها مشکل بزرگی بود. ولی بازرگانان زیرک تبریز با فراست و بصیرت تمام با این مشکل روبرو شدند به زودی سقف «هانس » در اسلامبول قدیم، که محل تجارت آنها بود، از قالیهای گرانبهایی که آنها را در معرض آفتاب شدید تابستان ترکیه قرار داده بودند پوشیده شد. هر روز صبح عده ای

(صفحه 68)
مرد با ظروف حلبی مملو از آب در بین این قالیها گردش می کردند و مانند باغبانان به آنها آب می دادند، چه دریافته بودند که آب پاشیدن روی قالیها قبل از طلوع خورشید عمل رنگ باختن را تسریع می کند.
برای این منظور روشهای دیگری نیز اتخاذ گردید. قالیها را کف بازار، جایی که آمد و شد زیادتر بود، می گستردند و هفته ها را به همین حال می گذاشتند تا به وسیله انسان و حیوان خوب پا خورده شود. سپس خاک و کثافت آنها را با خاکستر چوب یا جوبک می شستند. نتیجه این کار نسبتا رضا بخش بود. ولی بزودی دریافتند که رنگ قالیها بر اثر شستن با خاکستر جوب کاهش می یابد نه به وسیله پا خوردگی و با شستن با چوبک. بنابراین دیگر قالیها را در معابر مسقف بازار نمی گستردند. از آن پس شستشو با خاکستر چوب به عنوان تنها روش در این زمینه پذیرفته شد، و با طی مراحل طولانی آزمایش و خطا توسط اشخاصی که از خواص اکسیداسیون و یا عوامل تحول دهنده آگاهی نداشتند این روش به وجود آمد.

تحول در ماهیت صنعت قالیبافی


توسعه میزان صادرات قالی ماهیت این حرفه را تغییر داد. ولی آیا این تغییرات در جهت مثبت بود یا منفی؟ به نظر من باید گفت که تغییرات مزبور در جهت بهبود چگونگی و ماهیت این حرفه انجام پذیرفت. منکر این حقیقت نمی توان شد که قالیهایی که بین سالهای ۱۷۰۰ و ۱۹۰۰ در ایران تهیه گردیده از لحاظ جنس و طرح و بافت با بهترین فرآورده های قالیبافان کرمان و کاشان، در اوایل قرن بیستم، و با قالیهای قم و نانین، در سالهای بعد، قابل مقایسه نیست. نگاهی به تصاویری که در فصلهای ۱۳ و ۱۶ نشان داده شده صدق این مطلب را ثابت می کند. در این مورد نیز نمی توان تردید داشت که انگیزه پیشرفت بی چون و چرای این صنعت تا اندازه زیادی فشاری بود که از طرف کشورهای مغرب زمین به قالیبافان ایرانی وارد می آمد.
گرچه این تغییرات ناگهانی در هدف تأثیر عمیقی به جای گذاشت، ولی در روش قالیبافی تأثیر چندانی نداشت. در حقیقت روش قالیبافی در ایران با گذشت اعصار و قرون تغییر زیادی نکرده است. با وجود اصلاحات و تعدیلاتی که در سالهای اخیر برای در نظر گرفت سلیقه اروپاییان در طرح قالیها به عمل آمد اجزای اصلی طرحها با ثبات شگفت انگیزی از نسلی به نسل دیگر منتقل گردیده است. عواملی مانند رسم روز و تأمین خواسته های ابداع کنندگان این رسوم وتزیین کنندگان داخل ساختمانها چند صباحی در قالی ایران اثر گذارده، ولی این اثر بسیار زودگذر بوده و در اندک مدتی فراموش شده است. در حالی که نقشهای طراحان قالی در قرن شانزدهم هنوز باقی و رایج است، هزاران ترکیب از این طرحها در قالی ظاهر می شود که همه حاکی از دوام و بقای این سنت برزگ است.

تبریز به عنوان مرکز قالیبافی


در اوت ۱۹۴۸، که برای دومین بار از شهر تبریز دیدن کردم، این شهر تازه دوران مصیبت باری را پشت سر گذاشته بود. این پریشانی و شوربختی هنگامی آغاز گردید که قوای روسیه شوروی در سال ۱۹۴۱ این شهر را اشغال کرد. گرچه این اشغال با نظم صورت گرفت ولی بسیار ناگوار و نامطبوع بود و در ضمن افراد نیروی روسیه شوروی مانند سربازان امریکا و انگلیس در این کشور گشاده دست نبودند. بنابراین تبریز نتایج ناگوار اشغال را متحمل می گردید بدون این که مانند دیگر شهرهای جنوبی و مرکزی این کشور از امتیازات جبران کننده آن برخوردار باشد.
پس از تصرف تبریز توسط نیروی روسیه شوروی، یک حکومت یاغی به نام حکومت دموکرات آذربایجان در این شهر تأسیس گردید. بازرگانان قالی تبریز با اموال خود به پایتخت گریختند و کارگاههای قالیبافی شهر تقريبا تعطیل شد. در پایان سال ۱۹۴۶، پس از برقراری مجدد قدرت حکومت مرکزی بازرگانان به شهر خود بازگشتند. کارگاهها از نو گشایش یافت و به میزان کمتری شروع به کار کرد. در بادی امر بازرگانان در زمینه تأمین انبوه تقاضاها با مشکلات بزرگی مواجه گردیدند کارگران انضباطی در کار نداشتند. جنس کمیاب بود و برخی از مواد رنگی به دست نمی آمد. این دوران اختلال و بی نظمی در جنس قالیهایی که در آن زمان تهیه شد اثر گذاشت.
هنگامی که به تبریز رسیدم بر اغلب این مشکلات، ولی نه بر همه آنها، فائق آمده بودند. در به راه انداختن صنعت قالیبافی کوششهای فراوان مبذول می گردید، ولی هنوز این صنعت در

(صفحه 69)
حال وقفه و سکون بود. شاید این وضع به طور کلی به سود تجار تبریز بود، چه در آن زمان بازارهای اروپایی که بازرگانان تبریزی متکی به آن بودند تقریبا تعطیل بود و بازارهای امریکایی که قبل از جنگ خریدار قالیهای کرمان و اراک و همدان بودند قالیهای تبریز را نمی پسندیدند. بنابراین تهيه فرآورده قالى به میزان قبل از جنگ به طور قطع با سقوط بازار مواجه می گردید.
انصاف نیست در این بررسی از این مصیبتها و ادوار نکبت بار سخنی به میان نیاید و این نکات در نظر گرفته نشود. چه من معتقدم چنانچه شهر تبریز بار دیگر در بوته آزمایش گذاشته شود مردم آن شهر همان طور که مکرر در مکرر در طول تاریخ بر سختی ها و ناملایمات پیروز گشته اند این بار نیز بر مشکلات خود فائق خواهند آمد.
مرکز قالیبافی تبریز دارای پنج نوع فرآورده اصلی است: نخست قالی تبریز که در شهر و حومه آن تهیه می شود، دوم قالیهای هریس یا گوراوان که در سی روستا واقع در چهل میلی مشرق تبریز و در جنوب غربی کوههای سبلان بافته می شود، سوم قاليچه ها و کناره های قراجه که یک پوده است و خیلی فشرده بافته می شود، چهارم قالیچه ها و کناره های روستاهای سراب (این روستاها در جنوب کوههای سبلان واقع شده اند)، پنجم قالیچه های زنجان که در مناطق حاصلخیزی که در مغرب جاده زنجان به قزوین قرار گرفته تهیه می گردد. راجع به قالیچه ها و کناره های قراجه و سراب از این نظر در قسمت قالیهای هریس گفتگو شده که هر دو ناحیه به آن بسیار نزدیک است.

قالی تبریز


قالی تبریز دو پوده است و (مانند کلیه نواحی ترک زبان) با گره ترکی بافته می شود. این قاليها منحصرا در شهر تبریز و حومه آن تهیه می گردد.
قسمت عمده پشمی که در صنعت قالیبافی تبریز مورد استفاده واقع می شود از منطقه ماکو، که کوهپایه باریکی است، تهیه می گردد. ماکو در شمال غربی ایران بین ترکیه و جمهوری نخجوان، که جزو اتحاد جماهیر شوروی است، قرار گرفته است. در رضائیه، که در فاصله دوری از دریاچه ارومیه واقع شده است، و همچنین خوی و سلماس به میزان کمتری پشم تهیه می شود.
پشم ماکو مرغوب است، ولی از پشم کردستان و کرمانشاه و شمال خراسان قدری خشن تر و زبرتر است. همین مختصات سبب شده است که قالیهای تبریز قدری خشن شود.
در ماکو عمل پشم چینی دو بار در سال انجام می گیرد. یک بار در آغاز تابستان و بار دوم در آغاز پاییز. در دومین بار پشم چیده شده را با پشم بره هایی که در ماه مارس گذشته به دنیا آمده اند مخلوط می کنند. این پشم را «کوزم» یا پشم بره می نامند و از آن فقط برای تهيه قالیهای نفیس بهره می گیرند.
در تبریز از پشم های چیده شده از بدن گوسفند و پشم پوست (پشمهایی که در دباغخانه از پوست این حیوان کنده می شود) هر دو استفاده می کنند. پشم پوست در قالیهای ارزان قیمت، که قسمت عمده فرآورده قالیهای تبریز را تشکیل می دهد، مورد استفاده قرار می گیرد. صاحبان کارگاههای قالی بافی اظهار می دارند که چون این نوع پشم رنگ را خوب به خود جذب نمی کند از به کار بردن آن در قالیهای مرغوب و نفیس خودداری می کنند.
پشمها به وسیله ماشینهای پشم زنی، که چندتای آنها در شهر تبریز موجود است، زده می شود. گرچه در تبریز و قزوین کارخانه ریسندگی دائر است ولی خوشبختانه در صنعت قالیبافی از پشمهایی که در کارخانه رشته شده است استفاده نمی کنند. ظاهر قالیهای تبریز به قدر کافی ماشینی است و استفاده از پشمی که در کارخانه رشته شده است این نقص را بیشتر نشان خواهد داد.
قسمت عمده قالیبافی تبریز در کارگاههای بافندگی صورت می گیرد که هر یک از ۱۰ تا ۱۰۰ دار یا دستگاه قالیبافی دارند. در این شهر در حدود بیست کارگاه بافندگی موجود است که روی هم رفته دارای ۷۰۰ دستگاه قالیبافی هستند. این کارگاهها متعلق به استادکارانی است که یا خود قالی تهیه می کنند و در بازار به فروش می رسانند و یا طبق قراردادی که با بازرگانان با صادر کنندگان منعقد کرده اند اقدام به چنین کاری می نمایند. علاوه بر ۷۰۰ دار مذکور در حدود ۳۰۰ دستگاه قالیبافی دیگر در شهر موجود است که در خانه ها و یا کلبه های روستایی به وسیله زنان خانه دار مورد استفاده قرار می گیرد. این زنها قالیهای ارزان قیمت تهیه می کنند و در بازار آنها را به فروش می رسانند.
جدیدترین و بهترین کارگاههای قالیبافی ایران را می توان

(صفحه 70)
در بین کارگاههای شهر تبریز یافت، بعضی از آنها بسیار نظيف، روشن و خوش هوا است و پرجمعیت نیست. حتی آنهایی که از تسهیلات جدید برخوردار نیستند با کارگاههای دیگر شهرهای ایران قابل مقایسه هستند. روزی، هنگام ورود به یکی از این کارگاههای پیشرفته و جدید، چون پا را در آستانه در نهادم صدای ناهنجار بلندگو که با فریاد، کلماتی مبنی بر خوش آمد گویی ادا می کرد مرا دچار شگفتی ساخت. این سخنرانی وحشتزا هنوز پایان نیافته بود که صدای آوازی برخاست. گمان می کنم این تصنیفی بود که آهنگسازان آذربایجانی براساس آوازهای زمزمه مانند اروپاییان هنگامی که در رؤيا فرو می روند، ساخته و پرداخته اند. بدون شک این تظاهر به تجدد خواهی برای کارگران قالیباف تسلی بخش بود و ساعات طولانی کار را در نظر آنها کوتاه جلوه می داد.
نوع دستگاه یا داری که برای قالیبافی به کار می رود در خود تبریز ابداع شد و چون عمل و ساختمان آن ساده بود و در ضمن بهای آن نیز ارزان، در همدان و سایر مناطق نیز مورد استفاده قرار گرفت (به صفحه ۲۷ مراجعه شود). قالیهایی که در تبریز بافته میشود از لحاظ نوع جنس به شرح زیر است: ۲۵ × ۲۵، ۳۰×30، ۳۵× ۳۵، ۴۰×۴۰، ۵۰ × ۵۰ و ۶۰×۶۰ گره در هر پنجه هفت سانتیمتری.
نوع اول قالیهای ارزان قیمت است که برای فروش در بازار بافته می شود. اغلب این قالیها را زنان روستایی و بعضی از کارگاههای قالیبافی تهیه می کنند، ولی بافت آنها بد و نامرغوب است و همین امر موجب گردیده که بعضی از قالیهای تبریز از لحاظ جنس شهرت خوبی نداشته باشد. نوع ۳۰×۳۰ نوع معمولی و بازاری قالی تبریز است. ۳۵×۳۵ نوعی است که معمولا شرکتهای اروپایی سفارش می دهند. این شرکتها میل دارند قالیهایی مطابق سلیقه و با طرح مورد علاقه شان تهیه شود و در ضمن جنس آن از جنس قالیهای بازاری بهتر باشد. میزان تقاضا برای قالیهای مرغوب به سبب گران بودن بهای آنها نسبتا کم است.
تعداد گره ها در هر پنجه که به آن اشاره شد معیاری است که بیشتر جنبه نظری دارد تا واقعی. به این ترتیب که وقتی فروشنده خاطر نشان می سازد که کالای وی از نوع ۳۰×۳۰ است، خریدار می داند قالی در هر طرف بیش از ۲۷ (و حداکثر 28) گره ندارد. و فروشنده می داند که خریدار متوجه این نکته است، ولی معامله بر این اساس خیالی و مطبوع جریان پیدا می کند و هر دو طرف راضی هستند.
می گویند یکی از کارخانه های صابون سازی انگلیس (درادوار گذشته) موفق گردید به جای استفاده از مواد قلیایی برای تهیه شمش صابون، شمشی از آب تهیه کند. به همین ترتیب می توان درباره بازرگانان قالی تبریز اظهار نظر کرد، چه آنها موفق شده اند فرش دستباف را با صرف حداقل هزینه تهیه نمایند. صاحبان کارگاههای قالیبافی تبریز جزء ماهرترین کارشناسان فنی ایران محسوب می شوند. و قطعا نکته ای که آنها در زمینه صرفه جویی در مواد نمی دانند ارزش دانستن ندارد. وزن کلاف پشمی که یک قالیباف در همدان با ساروق برای بافتن یک یارد قالی به کار می برد قالیبافان تبریز را خشمگین می سازد. چه آنها ادعا می کنند و این ادعا را ثابت می نمایند که با همان وزن پشم می توانند دو یارد قالی بافند. ولی اگر قالیهای بافت همدان و ساروق دو یا سه نسل دوام دارد طول عمر بهترین نوع قالیهای تبریز نامعلوم و طول عمر بدترین نوع آن بسیار کوتاه است.
صرفه جویی در مواد مصرفی، با به کار بردن کلافهای پشم بسیار نازک و کوتاه کردن پرز قالی، صورت می گیرد. چه پرزهای کوتاه به قالیباف اجازه می دهد رشته های پشم چسبیده به تار را قبل از پرداخت قالی قطع نماید. در قالی نوع ۳۵×۳۵ (دوازده و یک دوم×دوازده و یک دوم گره در هر اینچ مربع) یا بیش از این، نازکی پشم و یا کوتاهی پرز نقص فرش شمرده نمی شود، زیرا فشردگی بافت تراکم لازم را به قالی می دهد، ولی متأسفانه در عرض بیست سال اخیر تعداد زیادی قالی با جنس خیلی پست تر از این در تبریز بافته شده است. چنانچه پشم را با ضخامت مناسب و متعارف به کار برند زیانی در این کار نیست، ولی قالیبافان تبریز اغلب همان پشم نازک را که در فرشهای نوع دوازده و یک دوم×دوازده و یک دوم یا بیشتر به کار می برند و مناسب نیز هست در قالیهای نوع ۸×۸ با ۹×۹ نیز مورد استفاده قرار می دهند. نتیجه این می شود که قالی تراکم لازم را پیدا نمی کند و خیلی زود، یعنی در عرض چند سال، ساییده و فرسوده می شود. همین امر موجب سوء شهرت قالی تبریز شده است، ولی باید اضافه کنم که این بدنامی تنها متوجه قالیهای زمخت و درشت باف است و قالیهایی که در هر اینچ مربع ۱۱×۱۱ گره یا بیشتر دارند دوامشان زیاد است. من

(صفحه 71)

قالی بافی تبریز

مدت سی سال است که یکی از این قالیها را دارم و هنوز طرح گونه نشانه ای از ساییدگی و فرسودگی در آن مشاهده نکردم. این طور به نظر می رسد که مدت سی سال دیگر نیز دوام خواهد داشت.

قالیبافان تبریز

سرعت کار قالیبافان تبریز از قالیبافان دیگر شهرهای ایران بیشتر است. سرعت و دقت آنها در کار باعث شگفتی من گردید و مرا کاملا مجذوب کرد. این کارگران برای بستن گره کاردی در اختیار دارند که در انتهای تیغه آن قلابی شبیه به قلابی که برای انداختن دکمه مورد استفاده واقع می شود تعبیه گردیده است (تصویر ۱۲). این قلاب بدون اشتباه رشته تار مناسب را (به نظر من از بین صد بار دیگر بر می گزیند و تنها با یک حرکت تند مچ دست گره بسته می شود. ما در مورد یک کارگر قالیباف با اندازه گیری وقت به این نکته پی بردیم که وی در هر ثانیه یک گره می بست که در روز ۸۰۰۰ گره می شود، و این میزان کار کارگر قالیباف عادی تبریزی است، چه قالیبافان ماهر می توانند در روز ۱۵۰۰۰ گره ببندند.
همچنان که (در صفحه ۳۲) اشاره کرده ام و در طی این بررسی باز هم در موقع مناسب درباره آن بحث خواهم کرد، در سراسر ایران نوعی شیوه قالیبافی تقلبی رواج یافته که به شهرت نیک قالی ایران لطمه خواهد زد. این روش زیان آور این است که به جای گرفتن در رشته تار و بستن گره به آن، گره را به چهار تار می بندند. به این ترتیب فرشی که با این روش بافته می شود تنها نصف تعداد گره هایی را که باید داشته باشد دارد. شهر تبریز یکی از مراکز قالیبافی معدودی است که این بیماری در آن شایع نشده است. علت مصون ماندن این شهر نه این است که کارگران قالیباف تبریزی به اندازه همکاران خود در مشهد و کرمان و سایر نواحی زیرک نیستند، بلکه به این دلیل است که آنها برای بستن گره به جای انگشت از قلاب استفاده می کنند و بستن گره تقلبی با قلاب امکان پذیر نیست. نتیجه این مصونیت به طور کلی به نفع قالیبافان تبریز تمام شده است، ولی به این شرط که نقائص کار خود را، که خوشبختانه از معایب سایر همکارانشان کمتر است، مرتفع سازند.
نکته ای که موجب شگفتی من گردید این بود که در شهر تبریز، نخستین سنگر نیرومند مذهب اسلام، زنان و مردان قالیباف دوش به دوش هم در کارگاه سرگرم کار بودند. تا چند سال قبل چنین امری قابل تصور نبود. روحانیان، با نفوذی که بعدها پیدا کردند، بار دیگر حجاب را در بین زنان ایران متداول ساختند. آیا در خارج کردن زنان از کارگاههای قالیبافی تبریز نیز موفق خواهند شد؟ افکار عمومی این طور قضاوت می کند که اقتصاد بر روحانیت غلبه خواهد کرد.
در عرض سالهای اخیر دستمزد کارگران در صنعت قالیبافی ایران رو به افزایش بوده است. در اوت سال ۱۹۴۸ نرخ این دستمزد در کارگاههای مختلف بین ۲۱ و ۲۲ ریال برای هر کبل با ۱۴٫۰۰۰ گره بوده است. چهار قالیباف که پشت یک دار مشغول کار هستند در روز باید لااقل دو کیل و یا ۲۸۰۰۰ گره ببندند. در چنین صورتی استادکار این چهار نفر لااقل ۴۲ تا ۴۶ ریال دریافت می کند، که از آن مبلغ دستمزد سه شاگرد خود را می پردازد. دستمزد شاگردها بین ۶ تا ۱۰ ریال است.

(صفحه 72)
چگونگی طرح در قالی تبریز

مردم تبریز رسامان بسیار خوبی هستند و در تعديل و تطبيق طرحها نیز مهارت دارند. اما قادر نیستند مانند طراحان کرمان آفریننده طرحهای نو و اشکال زیبا و مهیج باشند. فقط طرحهایی را که به نظرشان خوب و قابل فروش می آید اقتباس می کنند، خواه این طرحها متعلق به قرن شانزدهم باشد یا نقوش جدیدی باشد که از کشورهای اروپایی به ایران راه یافته است. چند تخته از قالیهای نفیس تبریز را دیده که در طرح آنها کج سلیقگی فراوان به کار رفته بود. خوب در نظرم هست که در یک قالی بسیار نفیس و خوش بافت نقش مرد ورزیده ای طرح شده بود که زنی را روی شانه های خود حمل می کرد، در حالی که باد گیسوان زن را پریشان کرده بود (پیکر هر دو با شتاب نقش گردیده بود و جامه آنها نیز کامل نبود). این طرح را یک حاشیه قدیمی متعلق به قرن شانزدهم در بر می گرفت.
از سوی دیگر طرحی هست که به نظر من باید به خاطر آن مردم جهان از طراحان تبریز سپاسگزار باشند. این طرح، طرح لچک ترنجی است. بدون شک مردم تبریز این طرح را از جلدهای چرمی کار دست متعلق به قرن پانزدهم (تصاویر ۲۳ و ۲۴) اقتباس کرده اند. طراحان قالی تبریز در ادوار گذشته، با مهارتی که در اقتباس طرحها داشتند، و از این نظر مشخص اند، مناسب بودن آن را برای طرح قالی دریافتند و آن را اخذ کردند. مدت چندین قرن است که در قالیبافی از این طرح بهره گرفته شده و طراحان فرش در کلیه کشورهای جهان از آن نسخه برداری کرده اند.

چگونگی رنگرزی در تبریز


کارگاههای مهم قالیبافی تبریز برای خود کارگاههای کوچک رنگزری نیز دارند که در همان نزدیکی واقع گردیده و کار رنگرزی کلافهای پشم را خود آنها انجام می دهند. علاوه بر این حدود ده کارگاه رنگرزی مستقل در شهر تبریز موجود است، که کار رنگرزی کارگاههای کوچک قالیبافی و ۳۰۰ قالیباف را که به طور انفرادی کار می کنند، انجام می دهند.
تبریز تنها مرکز قالیبافی ایران است که مواد رنگی کشورهای مغرب زمین در آن کاملا رسوخ یافته است. رنگهای جدید جانشین رنگهای قدیمی شده است. یک شرکت آلمانی وارد کننده ای که قبل از جنگ جهانی اول تبریز را به عنوان مرکز فعالیتهای تجاری خود برگزیده بود برای نخستین بار مردم این شهر را با مواد رنگی مغرب زمین آشنا ساخت.
این شرکت آلمانی در ایران بسته شد، ولی رنگرزان ایرانی که شرکت مزبور آنها را در زمینه به کار بردن رنگهای اروپایی تحت تعلیم قرار داده بود، به زودی در بازار، کارگاههایی برای خود تأسیس کردند و از آن موقع تاکنون رنگهای آلمانی و سپس سوئیسی را در قالیبافی به کار می برند. سهولت و سرعت و ارزانی رنگرزی با رنگهای اروپایی در مقایسه با شیوه رنگرزی معمول در ایران که مستلزم صرف هزینه و وقت زیادتر بود مردم تبریز را، که مردان عمل و در زمینه قالیبافی استادکارانی ماهر بودند، مجذوب خود کرد.
در تبریز از رنگهای کرمی و آنیلینی هر دو استفاده می شود. استادکاران قالیباف اظهار می دارند که رنگهای آنیلینی را فقط در قالیهای ارزان قیمت به کار می برند، مثلا فرشهایی که در هر پنجه ۲۵×۲۵ یا کمتر از این گره دارد. صدق یا کذب این گفتار وقتی ثابت می شود که مدتی قالی مورد استفاده قرار گیرد و آن موقع هم برای اثبات این نکته خیلی دیر است.
بهره وری از رنگهای اروپایی در صنعت قالیبافی ایران در صفحه ۴۰۲ مورد بحث قرار گرفته است.

مشخصات قالی تبریز


اغلب بافته های ایران دارای رنگهای برجسته ای است که در بسیاری از قالیهای هر ناحیه مشاهده می شود و به آنها ویژگیهای متمایزی می دهد. در همدان و سرابند و هریس سرخ روناسی، در اراک قرمز دوغی (به صفحه ۳۹ مراجعه شود)، در کرمان نخودی، در مشهد و بیرجند قرمز لاکی، در قم و نانین سفید و در قالیچه های عشایری فارس و شمال خراسان آبی سیر از جمله این رنگها محسوب می شود. ولی قالیهای تبریز جزو بافته های مهمی است که فاقد رنگ مشخصی است استادکاران قالیباف این شهر صنفی را تشکیل می دهند که بیشتر جنبه های عملی کار خود را در نظر می گیرند. به این جهت قالی را در رنگهای مختلف تهیه می کنند تا جوابگوی سلیقه ی مختلف باشد.
در بین مشخصات مثبتی که قالی تبریز را از بافته

(صفحه 73)
شهر های دیگر ایران متمایز می سازد اولا گره آن است: هر تخته از قالی تبریز (به استثنای فرآورده های غیر معمول) با گره ترکی بافته می شود، و هر قالی که با این گره بافته نشده باشد (باز به استثنای فرآورده های غیر معمول) نمی توان آن را تبریزی محسوب داشت. ثانیا قالی تبریز دو پوده است و معمولا پرز آن کوتاهتر و نازکتر و سبکتر از اغلب بافته های غیر عشایری ایران است. ثالثا طراحی قالیهای تبریز عالی و بافت آن بسیار دقیق است و به این جهت قالی چنان منظم و جا افتاده از کار در می آید که حالت قالی ماشینی را پیدا می کند. کوتاهی پرزهای قالی تبریز این دقت ماشینی را نمایان تر جلوه می دهد. رابعا پشم ناحیه ماکو، مخصوصا پشمی که از دباغ خانه های تبریز به دست می آید، از پشمی که در سایر شهرها برای قالیبافی به کار می رود خشن تر است و در نتیجه قالیهای این شهر مانند بافته های مشهد و کرمان و سایر نواحی، مخملی نیست. خامسا رنگهایی که در قالیهای تبریز به کار می رود اغلب تند و خام است.
در واقع ترکیب این مشخصات، یعنی کوتاهی پرز و دقت ماشینی و خشونت و خامی رنگ، به قالی تبریز ویژگیهائی داده و موجب شده است از لحاظ زیبایی در بین بافته های ایران در درجه دوم قرار گیرد. به این خصوصیات با کمال تأسف باید تنزل جنس قالی را هم افزود.
در مورد نقص اخير، قاليبافان تبریز را نباید سرزنش کرد. چه آنها نسبت به رقبای خود در سایر مراکز قالیبافی ماهرتر و پرکارترند. شخص، تنها با مشاهده آنها ضمن کار می تواند به این نکته پی ببرد. در این جا استادکاران را باید مسئول دانست؛ چه آنها با معلومات فنی و تجربه ای که دارند و کارگران ورزیده ای که در اختیار آنهاست می توانند نفیسترین قالیها را در ایران تهیه کنند، ولی با کمال تأسف باید گفت که مردمی بسیار تنگ نظرند و اغلب اجناس کم دوام و طرحهای نامرغوب و رنگهای خام را در قالیهای خود به کار می برند. چنانچه این استادکاران نقائص کار خود را مرتفع ننمایند و به اصلاح کار خود نپردازنده شهرت قالی تبریز بیش از پیش به مخاطره خواهد افتاد.
خوشبختانه این انتقادات درباره کلیه کارگاههای بافندگی تبریز صدق نمی کند. می توان گفت لااقل سه کارگاه در این شهر وجود دارد که قالیهای با ارزش و نفیس تهیه می کند. و در برخی دیگر معدودی قالیهای مرغوب بافته می شود، و این نکته نشان می دهد که در هر یک از کارگاههای بافندگی این شهر تهیه این قبیل جنس و بافت میسر است.
در دفاع از استادکاران تبریزی باید این نکته را خاطر نشان ساخت که بعد از جنگ جهانی دوم بازار اصلی خود یعنی اروپای غربی را از دست دادند. در این فاصله خریداران جدیدی برای قالی آنها پیدا شد که خواستار قالیهای ارزان با رنگهای روشن بودند. عراق و فلسطین و سوریه و مصر از جمله این خریداران اند. استادکاران تبریزی با تنزل چگونگی اجناس خود و بهره وری از پشمهای ارزان و رنگهای آنیلینی به این تقاضاها پاسخ دادند. اگر روزی وضع اروپای غربی بهبود پذیرد، بار دیگر تقاضا برای قالیهای مرغوب تبریزی زیاد خواهد شد و استادکاران این شهر بدون شک به تهیه قالیهایی که در خور مهارت آنها و شهرت شهر تبریز، به عنوان یکی از مراکز مهم قاليبافی ایران است، مبادرت خواهند ورزید.

گفت و شنود
این مکالمه تصادفا در بازار استراق سمع گردید.
- حسن، نیم ذرع را بیار.
- کدام یکی را، نیم درع خرید با نیم ذرع فروش؟


اطلاعات منبع:
کتاب قالی ایران
مولف: سسیل ادواردز
مترجم: مهین دخت صبا
ناشر: فرهنگسرا
چاپ دوم: 1370
صفحات نقل شده: 62 تا 73

ادامه مطلب

بافته های سیستان و همسایگان آن

در این مورد در کتاب قالی سیستان و به نقل مستقیم آمده است:

بافته های سیستان و همسایگان آن
قالی سیستان هم به دلیل تاریخ طولانی خویش و هم به دلیل قرار گرفتن در مرکز جهان قدیم، بی شک از قالی های همسایه تأثیر پذیرفته و در آنها اثر گذاشته است. قالی هایی که بر زیراندازهای سیستانی اثر گذاشته اند، بافته ی ایرانیان همسایه و احيانا ترکمن ها هستند و همین ها هم از قالی سیستان تأثیر پذیرفته اند، اقوام غیر ایرانی این منطقه، مثل دراویدی هاو هندوها قالیبافی نداشته اند و در شبه قاره ی هند سابقه ی قالیبافی از قرن دوازدهم هجری (هفدهم میلادی) است.

رابطه با بلوچ ها


از میان اقوام همسایه، رابطه ی سیستان و بلوچستان به ویژه در این زمینه بسیار نزدیک است، زیرا در واقع قالی سیستان کم کم در قالی بلوچ تحلیل می رود. اکنون تنها مقداری از نقش ها و رنگ ها، این دو قالی را از هم جدا می کند. چنان که دیدیم هر چه به عقب برویم تمایز این دو بافته از هم بیشتر می شود و بنابراین به احتمال زیاد در آینده ی نزدیک - به شرطی که اساسا قالی بافی به عنوان یک حرفه ی سود آور یا دست کم بی نیاز کننده بتواند دوام بیاورد - تمایز بین آن دو باز هم کمتر خواهد شد. زوالی که اکنون گریبان گیر قالیبافی بومی در منطقه است به این روند کمک می کند زیرا تنوع رنگ خامه ها و سپس تنوع نقشه ها را کم کم از بین می برد، به ویژه هنگامی که تعداد رنگ ها محدودتر می شود و تمام یا عمده ی پشم مصرفی از
(صفحه 46)
جای دیگری ( مثل خراسان) تأمین می شود.
اکنون وجوه اشتراک قالی سیستان و بلوچ بسیار زیاد است. این وجوه اشتراک به ترتیب اهمیت چنین است: ۱- فنون، ۲- نقشمایه ها، ۳- اندازه ها، ۴- نقشه ها، ۵- رنگ ها، 6- ضمایم (گلیمک، ریشه، لوار و ...).
اینک یک یک این موارد را به طور خلاصه بررسی می کنیم:
1- فنون. چنان که قبلا اشاره شد اکنون فنون بافت در هر دو منطقه یکی است. قالی با گره فارسی بافته می شود و تمایل گره به طور عمده به چپ است به طوری که تمایل گره به راست را متعلق به دیگران (غیر سگزی و غیر بلوچ) می شمارند. قالی بومی یک پود دارد که معمولا رنگی است. اگر چله پشم باشد، رنگ نشده است. دار بافندگی افقی است و با دست گره زده و پود رد می شود.
۲- نقشمایه ها. تعداد نقش مایه های مشترک بین بلوچی و سگزی بسیار زیاد است، اما هر کدام چیزهایی دارند که دیگری ندارد. نقش چهره ی انسان ویژه سیستانیان است و بلوچ ها اگر هم انسان را نقش مایه قرار دهند به صورت آدمک در می آورند یا به ندرت آن هم با تمام اندام تصویر می کنند، در حالی که سیستانیان تنها چهره و سر و گردن را به کار می برند. در این کار بلوچ ها بیشتر به چهره ی مرد می پردازند و سیستانیان به هردو چهره و در مواردی تنها به چهره ی زن و آن وقتی است که قالی به عنوان یادبود با یک کار با ارزش، پرده یی و امثال آن بافته شود. البته نام نقش مایه ها بین دو قوم متفاوت است اما شکل آنها یکی است یا بسیار به هم نزدیک است. نقش مایه هایی مثل آهو، بز، شتر، ستاره، چپات أشتر، درخت، گل، دودنی و ... که در هر دو فرهنگ و هر دو محیط وجود دارد، کاملا مشترک است، نرمش، تحرک و جابه جایی نقش مایه های سیستانی بیش از نقش مایه های بلوچی است.
۳- اندازه ها. قالی های بلوچی معمولا کوچکتر از سیستانی بافته می شود. جالب این است که با پیشرفت روزگار تمایز بین دو نوع قالی از این نظر اندکی بیشتر شده است به طوری که اکنون قالی سیستان با اندازه ی بزرگتری بافته می شود. اکنون قالی ۳۰۰× 140 در سیستان فراوان بافته می شود در حالی که این اندازه را تنها بلوچ های ساکن سیستان می بافند و گرنه در خود بلوچستان اندازه ها کوچکتر است. در سیستان قالی نیز بافته می شود در حالی که بافته های بلوچستان به طور عمده قالیچه است. (در اثر دایر شدن کارگاه های شرکت فرش، سازمان صنایع دستی و شرکت های خصوصی برخی از شهرنشینان به بافتن قالی رغبت يافته اند ولی عدم رواج آن احتمالا علل دیگری دارد.)
(صفحه 47)
4- نقشه ها. همچنین هرچه پیش می آییم نقشه های سیستانی و بلوچی به هم نزدیک می شوند و هرچه به عقب برویم تمایز بیشتر است. سیستانیان در قدیم، تا اوایل قرن چهاردهم هجری (بیستم میلادی)، در تعدادی از نقشه های خود، تمایزی بین متن و حاشیه نمی گذاشته اند و نقش مایه های هر دو را در هم به کار می برده اند در حالی که بلوچ ها چنین چیزی ندارند.
بلوچ ها هرگز مجلس نمی بافته اند، در حالی که سیستانیان مجالسی به ویژه از خواجه حافظ بافته اند. نقشه ی کاخ (هوشنگ شاه؟) ویژه ی سیستانیان و آن هم به شکلی است که هیچ همانندی با بافته های همدان، ساروق و ... (غرب ایران) ندارد. تنها وجه اشتراک در این مورد چند چهره با هم است که در بافته های هر دو قوم کم و بیش شبیه هم است جز این که سیستانیان در بافتن چهره ی زن آزادترند.
5- رنگ ها. در گذشته رنگ بافته های بلوچ بسیار تفاوت داشته است و به آن اشاره کردیم. هنوز در بافته های سیستانی رنگهای روشنی مثل سفید، زرد، صورتی و شتری کمرنگ دیده می شود، در حالی که رنگ های بلوچی همه تند است. امروزه بخش مهمی از قالی های سیستان هم با همان رنگه ا بافته می شود و علت عمده ی آن زوال رنگرزی بومی، محدودشدن رنگ ها و بازار یکسان پشم (یعنی خراسان ) است.
۶- ضمایم . مقصود از ضمایم قسمت های حاشیه و کم اهمیت تر قالی مثل گلیمک، ریشه، لوار، پرداخت و ... است. قالی سیستانی قدیم گلیمک های پهن داشت و هنوز هم گلیمک سیستانی پهن تر از بلوچی است. گاه گلیمک سیستانی رنگی است، و این ویژگی بافته های سیستانی است به ویژه وقتی نقش داشته باشد. در ریشه تفاوت عمده یی دیده نمی شود، در برخی از بافته های قدیم سیستان، ریشه بسیار بلند بود و این هنوز هم گاه گاه دیده می شود. لوار بافته های قدیم سیستان پشم بوده و امروزه هم پشم و هم موی بز به کار می رود اما در بافته های بلوچ به طور عمده موی بز به کار رفته است. قالی سیستان پرداخت ماهرانه تری دارد، بافت یکدست تر و سرکجی کمتر از دیگر ویژگی های آن است.
باید تذکر داد که بافته های معروف به بلوچ خراسان بیشتر تحت تأثیر بافته های سیستان و سپس بافته های خراسان، از جمله ترکمن است تا بلوچ. علت این است که سیستانیان طی کوچ خود به شمال غرب خراسان تا مازندران در همه ی این نواحی اثر گذاشته اند.
(صفحه 48)

رابطه با ترکمن ها


قالی ترکمن از دور و با یک نگاه، ساده، بسیار مستقل و منحصر به فرد جلوه می کند، اما مطالعه در نقش مایه ها، رنگ ها و فنون آن نشان می دهد که این قالی چندان مستقل هم نیست. شاید مهم ترین ویژگی قالی ترکمن این باشد که هرچه از هر جا در این قالی اقتباس شده، رنگ قومی ترکمن را یافته است وگرنه نام بسیاری از نقش مایه ها فارسی است، مثل پارسی (تاج)، فیلپی گول (گل)، چک، قوچائک و بسیاری دیگر. به همان ترتیب که در مورد بلوچ ها انجام داده ییم قالی سیستانی را با ترکمنی به ترتیب (ولی نه ترتیب اهمیت) در زمینه های زیر مقایسه می کنیم: ۱- فنون، ۲- نقشمایه ها، ۳- اندازه ها، ۴- نقشه ها، ۵۔ رنگ ها، 6-ضمایم.
1- فنون. از نظر فنون بافت، ترکمن ها دچار دوگانگی هستند. آن دسته از ایشان که به ایران نزدیک ترند گره فارسی به کار می برند و آنها که دورترند بیشتر گره فارسی و کمتر گره سکایی (ترکی). از آنجا که ترکمن ها یک قوم شمالی هستند انتظار این است که گره سکایی داشته باشند اما در عمل چنین نیست زیرا به نظر می آید که با وجود پراکنده بودن سکاها در حوالی دریای خزر، بیشتر ساکنان غرب آن دریا هستند که گره سکایی را به کار می برده اند و ملت های دیگر از آنان گرفته اند، چنان که اکنون ترکان آسیای صغیر (آناتولی) تنها گره ترکی را می شناسند. از جهات دیگر تفاوت اساسی بین ترکمن ها و سیستانیان وجود ندارد. به ویژه امروزه که سیستانیان گره سکایی را فراموش کرده اند. دار هر دو افقی است و دار عمودی در هر دو به یک نسبت نفوذ می کند و پودگذاری شبیه هم است.
۲- نقشمایه ها. تعداد نقش مایه های مشترک بین سیستانیان و ترکمن ها بیش از آن است که در آغاز تصور م یشود. در مقایسه ی سطحی شباهتی بین هنر این دو قوم وجود ندارد اما بررسی عمیق تر، گاه نتایج شگفتی به بار می آورد. آنچه مانع در این رابطه می شود ویژگی های سبکی کار هر دو قوم به ویژه ترکمن هاست که از این لحاظ استقلال خود را هنوز و آنچنان نگه داشته اند که امروزه قالی ترکمن بیشتر شبیه یک کار ماشینی است تا دستی. ترکمنان در طول تاریخ آنچه را از همسایگان گرفته اند چنان رنگ بومی و خودی زده اند که تاکنون برگرداندن آنها به مأخذ اصلی امکان پذیر نشده است. اینک به چند نمونه از آنها که به نظر می آید از قالی سیستان گرفته شده باشد، توجه می کنیم. باید تذکر داد که این نمونه ها شامل نقش مایه های تاریخی ترکمن ها و نیز آن بخش از نقش مایه ها می شود که دیگر کاربردی بین ترکمن های ایران ندارد، اما چه در ترکمنستان تازه مستقل، چه در شمال افغانستان – و
(صفحه 49)
حتی در میان ازبک ها و قرقیزها - کاربرد دارد و هنرمندان جدید ترکمن، در اتحاد شوروی (سابق)، بر روی آنها کار کرده و ابتکارهای جالبی زده اند که متأسفانه تأثیر اندکی در قالیبافی ایشان کرده است. از آنجا که تعداد این نقش مایه ها بسیار و تحقیق و مداقه در آنها بسیار اندک بوده است، چند نمونه را توضیح می دهیم و بقیه را تنها باز می شماریم.
الف) کجاوه. یکی از نقشمایه های رایج در قالی سیستان است و این رواج در هیچ قالی دیگری دیده نمی شود. این نقش مایه را همه ی اقوام ترک شرقی و حتی ترک زبانان غرب، مثل قفقازی ها، تقلید کرده اند. دلیل تقلید این است که نام آن یا ایرانی است یا ترجمه از فارسی. ازبک ها، قرقیزها و قفقازی ها با تلفظهای مختلف آن را كجاوه می گویند (قرقیزی و ازبکی: kejebe، قفقازی:kajawa) در ترکمنی آن را أو ادان (ovadan) می گویند به معنی خانه دان، جای خانه و شکل آن تقریبا در همه جا یکسان است جز این که قومی که اساسا دارنده یا مبتکر آن است، با تنوع بیشتری از آن استفاده می کند به طوری که کجاوه ی سیستانی با شکل های گوناگون تا ده نوع می رسد و از حاشیه ی باریک تا حاشیه ی پهن و متن قالی را می گیرد ولی کجاوه ی ترکمنی یکی دو نوع بیشتر نیست، چنان که کجاوه ی قفقازی.
ب) کجک. این نقش مایه که در سیستانی به شکل های مختلف رایج است، بیش از آن بين تركمن ها دیده می شود و با همان تنوع، بلکه شدیدتر. قرقیزها و ازبک ها هم آن را با تنوع بسیار کمتری دارند. ترکمن ها آن را چک یا قچک ( kocaklqorak) می گویند و آن تلفظ قوچک فارسی است، چه این نقش مایه اصولا از سر قوچ (معمولا به شکل دو شاخ خمیده) گرفته شده است. تلفظ قرقیزی و ازبکی واژه بسیار نزدیک به ترکمنی است. از طرفی کجک سیستانی به معنی دو زلف کجی است که پیشانی را می گیرد. اما در عین حال کجک سیستانی به قوچک می ماند. انسان ناگزیر به این نتیجه می رسد که در نقش مایه ی شبیه هم کجک و قوچک در سیستانی، به علت همانندی بسیار، در هم رفته، یک نقشمایه را پدید آورده اند و از نام های بسیار شبیه هم آنها هم یکی مانده است. جالب است که در غرب دریای
(صفحه 50)
خزر نام این نقش مایه به ترکی ترجمه شده و آن را بوینوز (buyuz) می گویند. ترکمن ها بعدا این کار را کرده اند، زیرا در بین آنها قچک معروف تر از بوینوز است.
ج) چپات أشثر، فیلپی گول (filpay gi). این نقش مایه در میان هر دو قوم، فراوان به کار می رود. سیستانیان آن را جای پای شتر می انگارند و ترکمن ها، امروزه بدون این که معنی فارسی آن را بدانند، نام فارسی آن را اقتباس کرده و نقش مایه را جای پای فیل شمرده اند، اما این نقش مایه از میان این دو قوم بیرون نرفته است. اینک سوآلی که مطرح است این است که ترکمن ها آن را از کجا جای پای فیل شمرده اند. بی شک این نقش مایه ی قدیمی ایرانی است که نام خود را تنها در میان ترکمن ها به یادگار گذاشته است. آنچه در این میان مهم است این که چپات أشتر یا فیلپی، نقش مایه ی مرکبی است که در میان هر دو قوم اجزای آن یکی است. مثلا چه در چپات أشتر و چه در فیلپی گول چندضلعی هایی وجود دارد و در رأس های آنها زائده هایی که در هر دو فرهنگ پای مرغ نام دارد و به پای مرغ یا شاخه یی با سه برگ شباهت دارد. نامی که سیستانیان به نقش داده اند اصیل و از آن خودشان است و حتی به نظر می آید کلمه ی چپات یک واژه ی کهن از لهجه ی سگزی باشد؛ اما نام ترکمنی گرفته از فارسی و احتمالا از یک نقش عمومی و مشترک بین همه ی نیروهای ایرانی و از جمله سگزیان است. گل دیگری در ترکمنی جای پای اسب (آت ایسی at isi) نامیده می شود که گونه ی دیگری از چپات أشتر یا فیلپی گول است. بالاخره گونه یی هم وجود دارد که جای پای شتر(نویه تاپان tyan tapan) نام دارد.
د) دنده، دندانه. تعدادی از نقش هایی که بین ترکمن ها معروف به قابورقا (به معنی دنده های انسان) است هیچ شباهتی به دنده ی انسان ندارد و برعکس شبیه دندانه است. به این ترتیب به نظر می آید که دندانه یا دنده ی فارسی به غلط به ترکمنی ترجمه شده است. این نقش در شرق ایران بیش از همه بین سیستانی ها رواج دارد و به نظر م یرسد که ترکمن ها هم نام و هم نقش مایه را از سیستانی ها اقتباس کرده باشند.
هـ) چرخ فلک، چرخ پلک . نقش مایایی که سیستانی ها چرخ فلک می نامند، در بین ترکمن ها چرخ پلک نام دارد.
پنج نقش مایهی مشترک را توضیح دادیم. اما تعداد این گونه نقش مایه های مشترک بسیار زیاد است. اینک تنها به ذکر نام تعدادی از نقش مایه های ترکمنی که با سیستانی مشترک است و نام ایرانی هم دارد، مبادرت می شود. برای این که نكته ی گنگی باقی نماند، تلفظ فارسی
(صفحه 51)
اصطلاح و معنی آن داده می شود:
این فهرست را دست کم می توان سه برابر کرد. بررسی این گونه مطالب بیرون از وظیفه ی این کتاب است. اگر نقش مایه های قرقیزها و ازبک ها را هم به آنها بیفزاییم، دست کم پنج برابر خواهد شد. از همین مقدار، خوانندگان در خواهند یافت که قالی ترکمن تا چه حد تحت تأثیر بافته های شرق ایران بوده است. در شرق ایران نیز کهن ترین و مهم ترین قالی سنتی، سیستانی است.
۳- اندازه ها. در این زمینه هر دو قالی استقلال دارند و تحت تأثیر یکدیگر قرار نگرفته اند، جز این که به علت تقلید ترکمن ها از حاشیه های مکرر قالی سیستان، گاه عرض و طول قالی ترکمنی به شکلی خاص تحت تأثیر قرار گرفته و از الگوهای معمول بیرون رفته است بدین شرح:
قالی کهن سیستان دارای حاشیه ی فراوان است و در این صورت متن، باریک و بلند
(صفحه 52)
قالی کهن سیستان دارای حاشیه ی فراوان است و در این صورت متن، باریک و بلند می شود تا تناسب طول و عرض قالی به هم نخورد. ترکمن ها این حاشیه های فراوان را اقتباس کرده اند اما از عرض سنتی قالی نکاسته اند، در نتیجه عرض قالی های سنتی آنها - که دیگر در ایران بافته نمی شود- کمی بیش از معمول است.
4- نقشه ها ، تنها بخش اندکی از نقشه های دو نوع قالی بر هم منطبق است ، به طوری که می دانیم عمده ی نقش های ترکمنی تکراری هستند یعنی با تکرار یک یا چند نقش مایه شکل می گیرند. از میان قالی های سیستانی هم برخی چنین هستند و در این مورد است که شباهت زیاد می شود.
شدیدترین شباهت بین جانمازی ها یا سجاده یی های دو قوم است، به ویژه جانمازی هایی که نقش مایه ی اصلی آنها درخت است. گاه اگر جنبه های دیگر را در نظر نگیریم تشخیص متن قالی جانمازی ترکمن از بلوچی یا سیستانی مشکل می شود زیرا هر سه تقریبا شبیه هم هستند.
نقشه های دیگر از جمله نقشه های تکراری، جنبه ی دیگری از این شباهت هستند. تکرار قوچک، مهر، نشان، چارگوشه و لوزی نقشه های قدیمی ترکمنی را ساخته است که عینا در قالی قدیم سیستان وجود داشته است. در نقشه های قدیمی ترکمنی انواع چند ترنج دیده می شود که در قالی های سیستان تا دوره ی ما کاربرد فراوان دارد.
هرچه به این روزگار نزدیک تر بشویم، قالی ترکمنی از سیستانی فاصله می گیرد و پویایی و خلاقیت کمتری در آن دیده می شود، به طوری که امروز شباهت این دو از نظر نقشه، به ویژه در نگاه اول، بسیار اندک است. نقشه های قدیم خشتی با قاب قابی ترکمنی و نیز نقشه ی ترنج ترنج آن کاملا شبیه سیستانی است.
۵- رنگ ها. در این مورد هم هر چه به گذشته برویم شباهت قالی های سیستانی و ترکمنی بیشتر می شود، مثلا رنگ زرد در قالی های کهن ترکمنی بیشتر دیده می شود، چنان که در قالی سیستان. رنگ های روشن دیگری که در قالی قدیم هر دو قوم به کار می رفته به ترتیب عبارت است از : سفید، سبز، فیروزه یی و شتری کم رنگ. امروزه قالی سیستان رو به سوی قالی بلوچی می رود و قالی ترکمن صرفا با دو سه رنگ اصلی (لاکی، سیاه و سفید) و یکی- دو رنگ فرعی، مثل خاکستری، مشخص می شود. بی شک قالی ترکمن درون اتحاد شوروی (سابق) را باید چیز دیگری شمرد که مدت هاست رابطه ی آن با ایران قطع شده است، اگرچه در مورد قالی های بافت آن کشور تا جنگ جهانی دوم نیز همین احکام صادق است.
(صفحه 53)
۶- ضمائم. قالی های قدیم ترکمن از نظر داشتن گلیمک های پهن شبیه سیستانی هستند. به مرور، این گلیمک ها باریک شده و شبیه گلیم باف دیگر قالی های ایران شده اند. تعداد زیاد حاشیه ها نیز در نمونه های قدیمی هر دو نوع قالی چشمگیر است. لوار قالی ترکمن شبیه لوار قدیم قالی سیستان است و تاروپود آنها، هرچه به عقب برویم به هم شبیه تر می شود. قالی ترکمن در گلیمک خود آلأغورد(زنجیره) داشته است که در قالی سیستان دیده نمی شود. از آنجا که آلاغورد ویژه ی شمال ایران است، احتمال دارد که در بافته های سیستانی فراموش شده باشد.

رابطه با کردها


کردهای خراسان مدت کوتاهی است که به این ناحیه کوچ داده شده اند. اما بافته های آنان، به ویژه گليم و سوزن دوزی هایشان، سخت تحت تأثیر بافته های سیستان است. در خورجين ها و چنته های کردی خراسان به طور رایج از مایه های سیستانی، مثل مهر، استفاده می شود. متأسفانه اطلاعات ما درباره ی بافته های کردی خراسان، صرفا محدود به نقشه ها و نقشمایه هایی است که در آثار مکتوب فرش - آن هم تنها توسط نویسندگان غربی - منعکس شده است. در پایان کتاب تصویر تعدادی از مُهرهای دو خورجین کردی را می دهیم تا نزدیکی آنها به مهرهای سیستانی آشکار شود. (تصویر ۸۹) صرفا به عنوان تذکر باید گفت که عمده ی نقشه های قالی های این کردها با بخشی از قالی های سیستان کاملا منطبق است.

قالی سیستان


اطلاعات منبع:
کتاب فرش سیستان (تک مضمونی های فرش-1)
مولف: علی حصوری
ناشر: انتشارات فرهنگستان
چاپ اول 1371
صفحات نقل شده: 45 الی 53

ادامه مطلب

قالی سیستان و رابطه با کردها

در این مورد در کتاب قالی سیستان و به نقل مستقیم آمده است:

(صفحه 53)
رابطه با کردها
کردهای خراسان مدت کوتاهی است که به این ناحیه کوچ داده شده اند. اما بافته های آنان، به ویژه گليم و سوزن دوزی هایشان، سخت تحت تأثیر بافته های سیستان است. در خورجين ها و چنته های کردی خراسان به طور رایج از مایه های سیستانی، مثل مهر، استفاده می شود. متأسفانه اطلاعات ما درباره ی بافته های کردی خراسان، صرفا محدود به نقشه ها و نقشمایه هایی است که در آثار مکتوب فرش - آن هم تنها توسط نویسندگان غربی - منعکس شده است. در پایان کتاب تصویر تعدادی از مُهرهای دو خورجین کردی را می دهیم تا نزدیکی آنها به مهرهای سیستانی آشکار شود. (تصویر ۸۹) صرفا به عنوان تذکر باید گفت که عمده ی نقشه های قالی های این کردها با بخشی از قالی های سیستان کاملا منطبق است.

قالی سیستان

اطلاعات منبع:
کتاب فرش سیستان (تک مضمونی های فرش-1)
مولف: علی حصوری
ناشر: انتشارات فرهنگستان
چاپ اول 1371
صفحه نقل شده: 53

ادامه مطلب

رابطه قالی سیستان با ترکمن ها

در این مورد در کتاب قالی سیستان و به نقل مستقیم آمده است:

(صفحه 48)
رابطه با ترکمن ها
قالی ترکمن از دور و با یک نگاه، ساده، بسیار مستقل و منحصر به فرد جلوه می کند، اما مطالعه در نقش مایه ها، رنگ ها و فنون آن نشان می دهد که این قالی چندان مستقل هم نیست. شاید مهم ترین ویژگی قالی ترکمن این باشد که هرچه از هر جا در این قالی اقتباس شده، رنگ قومی ترکمن را یافته است وگرنه نام بسیاری از نقش مایه ها فارسی است، مثل پارسی (تاج)، فیلپی گول (گل)، چک، قوچائک و بسیاری دیگر. به همان ترتیب که در مورد بلوچ ها انجام داده ییم قالی سیستانی را با ترکمنی به ترتیب (ولی نه ترتیب اهمیت) در زمینه های زیر مقایسه می کنیم: ۱- فنون، ۲- نقشمایه ها، ۳- اندازه ها، ۴- نقشه ها، ۵۔ رنگ ها، 6-ضمایم.
1- فنون. از نظر فنون بافت، ترکمن ها دچار دوگانگی هستند. آن دسته از ایشان که به ایران نزدیک ترند گره فارسی به کار می برند و آنها که دورترند بیشتر گره فارسی و کمتر گره سکایی (ترکی). از آنجا که ترکمن ها یک قوم شمالی هستند انتظار این است که گره سکایی داشته باشند اما در عمل چنین نیست زیرا به نظر می آید که با وجود پراکنده بودن سکاها در حوالی دریای خزر، بیشتر ساکنان غرب آن دریا هستند که گره سکایی را به کار می برده اند و ملت های دیگر از آنان گرفته اند، چنان که اکنون ترکان آسیای صغیر (آناتولی) تنها گره ترکی را می شناسند. از جهات دیگر تفاوت اساسی بین ترکمن ها و سیستانیان وجود ندارد. به ویژه امروزه که سیستانیان گره سکایی را فراموش کرده اند. دار هر دو افقی است و دار عمودی در هر دو به یک نسبت نفوذ می کند و پودگذاری شبیه هم است.
۲- نقشمایه ها. تعداد نقش مایه های مشترک بین سیستانیان و ترکمن ها بیش از آن است که در آغاز تصور م یشود. در مقایسه ی سطحی شباهتی بین هنر این دو قوم وجود ندارد اما بررسی عمیق تر، گاه نتایج شگفتی به بار می آورد. آنچه مانع در این رابطه می شود ویژگی های سبکی کار هر دو قوم به ویژه ترکمن هاست که از این لحاظ استقلال خود را هنوز و آنچنان نگه داشته اند که امروزه قالی ترکمن بیشتر شبیه یک کار ماشینی است تا دستی. ترکمنان در طول تاریخ آنچه را از همسایگان گرفته اند چنان رنگ بومی و خودی زده اند که تاکنون برگرداندن آنها به مأخذ اصلی امکان پذیر نشده است. اینک به چند نمونه از آنها که به نظر می آید از قالی سیستان گرفته شده باشد، توجه می کنیم. باید تذکر داد که این نمونه ها شامل نقش مایه های تاریخی ترکمن ها و نیز آن بخش از نقش مایه ها می شود که دیگر کاربردی بین ترکمن های ایران ندارد، اما چه در ترکمنستان تازه مستقل، چه در شمال افغانستان – و
(صفحه 49)
حتی در میان ازبک ها و قرقیزها - کاربرد دارد و هنرمندان جدید ترکمن، در اتحاد شوروی (سابق)، بر روی آنها کار کرده و ابتکارهای جالبی زده اند که متأسفانه تأثیر اندکی در قالیبافی ایشان کرده است. از آنجا که تعداد این نقش مایه ها بسیار و تحقیق و مداقه در آنها بسیار اندک بوده است، چند نمونه را توضیح می دهیم و بقیه را تنها باز می شماریم.
الف) کجاوه. یکی از نقشمایه های رایج در قالی سیستان است و این رواج در هیچ قالی دیگری دیده نمی شود. این نقش مایه را همه ی اقوام ترک شرقی و حتی ترک زبانان غرب، مثل قفقازی ها، تقلید کرده اند. دلیل تقلید این است که نام آن یا ایرانی است یا ترجمه از فارسی. ازبک ها، قرقیزها و قفقازی ها با تلفظهای مختلف آن را كجاوه می گویند (قرقیزی و ازبکی: kejebe، قفقازی:kajawa) در ترکمنی آن را أو ادان (ovadan) می گویند به معنی خانه دان، جای خانه و شکل آن تقریبا در همه جا یکسان است جز این که قومی که اساسا دارنده یا مبتکر آن است، با تنوع بیشتری از آن استفاده می کند به طوری که کجاوه ی سیستانی با شکل های گوناگون تا ده نوع می رسد و از حاشیه ی باریک تا حاشیه ی پهن و متن قالی را می گیرد ولی کجاوه ی ترکمنی یکی دو نوع بیشتر نیست، چنان که کجاوه ی قفقازی.
ب) کجک. این نقش مایه که در سیستانی به شکل های مختلف رایج است، بیش از آن بين تركمن ها دیده می شود و با همان تنوع، بلکه شدیدتر. قرقیزها و ازبک ها هم آن را با تنوع بسیار کمتری دارند. ترکمن ها آن را چک یا قچک ( kocaklqorak) می گویند و آن تلفظ قوچک فارسی است، چه این نقش مایه اصولا از سر قوچ (معمولا به شکل دو شاخ خمیده) گرفته شده است. تلفظ قرقیزی و ازبکی واژه بسیار نزدیک به ترکمنی است. از طرفی کجک سیستانی به معنی دو زلف کجی است که پیشانی را می گیرد. اما در عین حال کجک سیستانی به قوچک می ماند. انسان ناگزیر به این نتیجه می رسد که در نقش مایه ی شبیه هم کجک و قوچک در سیستانی، به علت همانندی بسیار، در هم رفته، یک نقشمایه را پدید آورده اند و از نام های بسیار شبیه هم آنها هم یکی مانده است. جالب است که در غرب دریای
(صفحه 50)
خزر نام این نقش مایه به ترکی ترجمه شده و آن را بوینوز (buyuz) می گویند. ترکمن ها بعدا این کار را کرده اند، زیرا در بین آنها قچک معروف تر از بوینوز است.
ج) چپات أشثر، فیلپی گول (filpay gi). این نقش مایه در میان هر دو قوم، فراوان به کار می رود. سیستانیان آن را جای پای شتر می انگارند و ترکمن ها، امروزه بدون این که معنی فارسی آن را بدانند، نام فارسی آن را اقتباس کرده و نقش مایه را جای پای فیل شمرده اند، اما این نقش مایه از میان این دو قوم بیرون نرفته است. اینک سوآلی که مطرح است این است که ترکمن ها آن را از کجا جای پای فیل شمرده اند. بی شک این نقش مایه ی قدیمی ایرانی است که نام خود را تنها در میان ترکمن ها به یادگار گذاشته است. آنچه در این میان مهم است این که چپات أشتر یا فیلپی، نقش مایه ی مرکبی است که در میان هر دو قوم اجزای آن یکی است. مثلا چه در چپات أشتر و چه در فیلپی گول چندضلعی هایی وجود دارد و در رأس های آنها زائده هایی که در هر دو فرهنگ پای مرغ نام دارد و به پای مرغ یا شاخه یی با سه برگ شباهت دارد. نامی که سیستانیان به نقش داده اند اصیل و از آن خودشان است و حتی به نظر می آید کلمه ی چپات یک واژه ی کهن از لهجه ی سگزی باشد؛ اما نام ترکمنی گرفته از فارسی و احتمالا از یک نقش عمومی و مشترک بین همه ی نیروهای ایرانی و از جمله سگزیان است. گل دیگری در ترکمنی جای پای اسب (آت ایسی at isi) نامیده می شود که گونه ی دیگری از چپات أشتر یا فیلپی گول است. بالاخره گونه یی هم وجود دارد که جای پای شتر(نویه تاپان tyan tapan) نام دارد.
د) دنده، دندانه. تعدادی از نقش هایی که بین ترکمن ها معروف به قابورقا (به معنی دنده های انسان) است هیچ شباهتی به دنده ی انسان ندارد و برعکس شبیه دندانه است. به این ترتیب به نظر می آید که دندانه یا دنده ی فارسی به غلط به ترکمنی ترجمه شده است. این نقش در شرق ایران بیش از همه بین سیستانی ها رواج دارد و به نظر م یرسد که ترکمن ها هم نام و هم نقش مایه را از سیستانی ها اقتباس کرده باشند.
هـ) چرخ فلک، چرخ پلک . نقش مایایی که سیستانی ها چرخ فلک می نامند، در بین ترکمن ها چرخ پلک نام دارد.
پنج نقش مایهی مشترک را توضیح دادیم. اما تعداد این گونه نقش مایه های مشترک بسیار زیاد است. اینک تنها به ذکر نام تعدادی از نقش مایه های ترکمنی که با سیستانی مشترک است و نام ایرانی هم دارد، مبادرت می شود. برای این که نكته ی گنگی باقی نماند، تلفظ فارسی
(صفحه 51)
اصطلاح و معنی آن داده می شود:
قالی سیستان
این فهرست را دست کم می توان سه برابر کرد. بررسی این گونه مطالب بیرون از وظیفه ی این کتاب است. اگر نقش مایه های قرقیزها و ازبک ها را هم به آنها بیفزاییم، دست کم پنج برابر خواهد شد. از همین مقدار، خوانندگان در خواهند یافت که قالی ترکمن تا چه حد تحت تأثیر بافته های شرق ایران بوده است. در شرق ایران نیز کهن ترین و مهم ترین قالی سنتی، سیستانی است.
۳- اندازه ها. در این زمینه هر دو قالی استقلال دارند و تحت تأثیر یکدیگر قرار نگرفته اند، جز این که به علت تقلید ترکمن ها از حاشیه های مکرر قالی سیستان، گاه عرض و طول قالی ترکمنی به شکلی خاص تحت تأثیر قرار گرفته و از الگوهای معمول بیرون رفته است بدین شرح:
قالی کهن سیستان دارای حاشیه ی فراوان است و در این صورت متن، باریک و بلند
(صفحه 52)
قالی کهن سیستان دارای حاشیه ی فراوان است و در این صورت متن، باریک و بلند می شود تا تناسب طول و عرض قالی به هم نخورد. ترکمن ها این حاشیه های فراوان را اقتباس کرده اند اما از عرض سنتی قالی نکاسته اند، در نتیجه عرض قالی های سنتی آنها - که دیگر در ایران بافته نمی شود- کمی بیش از معمول است.
4- نقشه ها ، تنها بخش اندکی از نقشه های دو نوع قالی بر هم منطبق است ، به طوری که می دانیم عمده ی نقش های ترکمنی تکراری هستند یعنی با تکرار یک یا چند نقش مایه شکل می گیرند. از میان قالی های سیستانی هم برخی چنین هستند و در این مورد است که شباهت زیاد می شود.
شدیدترین شباهت بین جانمازی ها یا سجاده یی های دو قوم است، به ویژه جانمازی هایی که نقش مایه ی اصلی آنها درخت است. گاه اگر جنبه های دیگر را در نظر نگیریم تشخیص متن قالی جانمازی ترکمن از بلوچی یا سیستانی مشکل می شود زیرا هر سه تقریبا شبیه هم هستند.
نقشه های دیگر از جمله نقشه های تکراری، جنبه ی دیگری از این شباهت هستند. تکرار قوچک، مهر، نشان، چارگوشه و لوزی نقشه های قدیمی ترکمنی را ساخته است که عینا در قالی قدیم سیستان وجود داشته است. در نقشه های قدیمی ترکمنی انواع چند ترنج دیده می شود که در قالی های سیستان تا دوره ی ما کاربرد فراوان دارد.
هرچه به این روزگار نزدیک تر بشویم، قالی ترکمنی از سیستانی فاصله می گیرد و پویایی و خلاقیت کمتری در آن دیده می شود، به طوری که امروز شباهت این دو از نظر نقشه، به ویژه در نگاه اول، بسیار اندک است. نقشه های قدیم خشتی با قاب قابی ترکمنی و نیز نقشه ی ترنج ترنج آن کاملا شبیه سیستانی است.
۵- رنگ ها. در این مورد هم هر چه به گذشته برویم شباهت قالی های سیستانی و ترکمنی بیشتر می شود، مثلا رنگ زرد در قالی های کهن ترکمنی بیشتر دیده می شود، چنان که در قالی سیستان. رنگ های روشن دیگری که در قالی قدیم هر دو قوم به کار می رفته به ترتیب عبارت است از : سفید، سبز، فیروزه یی و شتری کم رنگ. امروزه قالی سیستان رو به سوی قالی بلوچی می رود و قالی ترکمن صرفا با دو سه رنگ اصلی (لاکی، سیاه و سفید) و یکی- دو رنگ فرعی، مثل خاکستری، مشخص می شود. بی شک قالی ترکمن درون اتحاد شوروی (سابق) را باید چیز دیگری شمرد که مدت هاست رابطه ی آن با ایران قطع شده است، اگرچه در مورد قالی های بافت آن کشور تا جنگ جهانی دوم نیز همین احکام صادق است.
(صفحه 53)
۶- ضمائم. قالی های قدیم ترکمن از نظر داشتن گلیمک های پهن شبیه سیستانی هستند. به مرور، این گلیمک ها باریک شده و شبیه گلیم باف دیگر قالی های ایران شده اند. تعداد زیاد حاشیه ها نیز در نمونه های قدیمی هر دو نوع قالی چشمگیر است. لوار قالی ترکمن شبیه لوار قدیم قالی سیستان است و تاروپود آنها، هرچه به عقب برویم به هم شبیه تر می شود. قالی ترکمن در گلیمک خود آلأغورد(زنجیره) داشته است که در قالی سیستان دیده نمی شود. از آنجا که آلاغورد ویژه ی شمال ایران است، احتمال دارد که در بافته های سیستانی فراموش شده باشد.


اطلاعات منبع:
کتاب فرش سیستان (تک مضمونی های فرش-1)
مولف: علی حصوری
ناشر: انتشارات فرهنگستان
چاپ اول 1371
صفحات نقل شده: 48 الی 53

ادامه مطلب

رابطه قالی سیستان با بلوچ ها

در این مورد در کتاب قالی سیستان و به نقل مستقیم آمده است:
(صفحه 45)

رابطه با بلوچ ها
از میان اقوام همسایه، رابطه ی سیستان و بلوچستان به ویژه در این زمینه بسیار نزدیک است، زیرا در واقع قالی سیستان کم کم در قالی بلوچ تحلیل می رود. اکنون تنها مقداری از نقش ها و رنگ ها، این دو قالی را از هم جدا می کند. چنان که دیدیم هر چه به عقب برویم تمایز این دو بافته از هم بیشتر می شود و بنابراین به احتمال زیاد در آینده ی نزدیک - به شرطی که اساسا قالی بافی به عنوان یک حرفه ی سود آور یا دست کم بی نیاز کننده بتواند دوام بیاورد - تمایز بین آن دو باز هم کمتر خواهد شد. زوالی که اکنون گریبان گیر قالیبافی بومی در منطقه است به این روند کمک می کند زیرا تنوع رنگ خامه ها و سپس تنوع نقشه ها را کم کم از بین می برد، به ویژه هنگامی که تعداد رنگ ها محدودتر می شود و تمام یا عمده ی پشم مصرفی از
(صفحه 46)
جای دیگری ( مثل خراسان) تأمین می شود.
اکنون وجوه اشتراک قالی سیستان و بلوچ بسیار زیاد است. این وجوه اشتراک به ترتیب اهمیت چنین است: ۱- فنون، ۲- نقشمایه ها، ۳- اندازه ها، ۴- نقشه ها، ۵- رنگ ها، 6- ضمایم (گلیمک، ریشه، لوار و ...).
اینک یک یک این موارد را به طور خلاصه بررسی می کنیم:
1- فنون. چنان که قبلا اشاره شد اکنون فنون بافت در هر دو منطقه یکی است. قالی با گره فارسی بافته می شود و تمایل گره به طور عمده به چپ است به طوری که تمایل گره به راست را متعلق به دیگران (غیر سگزی و غیر بلوچ) می شمارند. قالی بومی یک پود دارد که معمولا رنگی است. اگر چله پشم باشد، رنگ نشده است. دار بافندگی افقی است و با دست گره زده و پود رد می شود.
۲- نقشمایه ها. تعداد نقش مایه های مشترک بین بلوچی و سگزی بسیار زیاد است، اما هر کدام چیزهایی دارند که دیگری ندارد. نقش چهره ی انسان ویژه سیستانیان است و بلوچ ها اگر هم انسان را نقش مایه قرار دهند به صورت آدمک در می آورند یا به ندرت آن هم با تمام اندام تصویر می کنند، در حالی که سیستانیان تنها چهره و سر و گردن را به کار می برند. در این کار بلوچ ها بیشتر به چهره ی مرد می پردازند و سیستانیان به هردو چهره و در مواردی تنها به چهره ی زن و آن وقتی است که قالی به عنوان یادبود با یک کار با ارزش، پرده یی و امثال آن بافته شود. البته نام نقش مایه ها بین دو قوم متفاوت است اما شکل آنها یکی است یا بسیار به هم نزدیک است. نقش مایه هایی مثل آهو، بز، شتر، ستاره، چپات أشتر، درخت، گل، دودنی و ... که در هر دو فرهنگ و هر دو محیط وجود دارد، کاملا مشترک است، نرمش، تحرک و جابه جایی نقش مایه های سیستانی بیش از نقش مایه های بلوچی است.
۳- اندازه ها. قالی های بلوچی معمولا کوچکتر از سیستانی بافته می شود. جالب این است که با پیشرفت روزگار تمایز بین دو نوع قالی از این نظر اندکی بیشتر شده است به طوری که اکنون قالی سیستان با اندازه ی بزرگتری بافته می شود. اکنون قالی ۳۰۰× 140 در سیستان فراوان بافته می شود در حالی که این اندازه را تنها بلوچ های ساکن سیستان می بافند و گرنه در خود بلوچستان اندازه ها کوچکتر است. در سیستان قالی نیز بافته می شود در حالی که بافته های بلوچستان به طور عمده قالیچه است. (در اثر دایر شدن کارگاه های شرکت فرش، سازمان صنایع دستی و شرکت های خصوصی برخی از شهرنشینان به بافتن قالی رغبت يافته اند ولی عدم رواج آن احتمالا علل دیگری دارد.)
(صفحه 47)
4- نقشه ها. همچنین هرچه پیش می آییم نقشه های سیستانی و بلوچی به هم نزدیک می شوند و هرچه به عقب برویم تمایز بیشتر است. سیستانیان در قدیم، تا اوایل قرن چهاردهم هجری (بیستم میلادی)، در تعدادی از نقشه های خود، تمایزی بین متن و حاشیه نمی گذاشته اند و نقش مایه های هر دو را در هم به کار می برده اند در حالی که بلوچ ها چنین چیزی ندارند.
بلوچ ها هرگز مجلس نمی بافته اند، در حالی که سیستانیان مجالسی به ویژه از خواجه حافظ بافته اند. نقشه ی کاخ (هوشنگ شاه؟) ویژه ی سیستانیان و آن هم به شکلی است که هیچ همانندی با بافته های همدان، ساروق و ... (غرب ایران) ندارد. تنها وجه اشتراک در این مورد چند چهره با هم است که در بافته های هر دو قوم کم و بیش شبیه هم است جز این که سیستانیان در بافتن چهره ی زن آزادترند.
5- رنگ ها. در گذشته رنگ بافته های بلوچ بسیار تفاوت داشته است و به آن اشاره کردیم. هنوز در بافته های سیستانی رنگهای روشنی مثل سفید، زرد، صورتی و شتری کمرنگ دیده می شود، در حالی که رنگ های بلوچی همه تند است. امروزه بخش مهمی از قالی های سیستان هم با همان رنگه ا بافته می شود و علت عمده ی آن زوال رنگرزی بومی، محدودشدن رنگ ها و بازار یکسان پشم (یعنی خراسان ) است.
۶- ضمایم . مقصود از ضمایم قسمت های حاشیه و کم اهمیت تر قالی مثل گلیمک، ریشه، لوار، پرداخت و ... است. قالی سیستانی قدیم گلیمک های پهن داشت و هنوز هم گلیمک سیستانی پهن تر از بلوچی است. گاه گلیمک سیستانی رنگی است، و این ویژگی بافته های سیستانی است به ویژه وقتی نقش داشته باشد. در ریشه تفاوت عمده یی دیده نمی شود، در برخی از بافته های قدیم سیستان، ریشه بسیار بلند بود و این هنوز هم گاه گاه دیده می شود. لوار بافته های قدیم سیستان پشم بوده و امروزه هم پشم و هم موی بز به کار می رود اما در بافته های بلوچ به طور عمده موی بز به کار رفته است. قالی سیستان پرداخت ماهرانه تری دارد، بافت یکدست تر و سرکجی کمتر از دیگر ویژگی های آن است.
باید تذکر داد که بافته های معروف به بلوچ خراسان بیشتر تحت تأثیر بافته های سیستان و سپس بافته های خراسان، از جمله ترکمن است تا بلوچ. علت این است که سیستانیان طی کوچ خود به شمال غرب خراسان تا مازندران در همه ی این نواحی اثر گذاشته اند.


اطلاعات منبع:
کتاب فرش سیستان (تک مضمونی های فرش-1)
مولف: علی حصوری
ناشر: انتشارات فرهنگستان
چاپ اول 1371
صفحات نقل شده: 45 الی 47

ادامه مطلب

مبانی شناسایی قالی سیستان

در این مورد در کتاب قالی سیستان و به نقل مستقیم آمده است:

(صفحه 11)
مبانی شناسایی قالی سیستان
در قالی های کهن و اصولا در شناخت قالی اصیل سیستان ناچار هستیم که مقدماتی را طرح کنیم. بدون این مقدمات، فهم و شناسایی قالی اصیل سیستانی آسان نخواهد بود. می توان به جرات گفت که برخی از این مقدمات، مقداری از مسائل قالی ایران را هم حل می کند.
سنت های سیستانی و قالی ایرانی در اوایل قرن چهاردهم هجری (ربع اول قرن بیستم میلادی)، یکی از پیشروان شناسایی فرش یعنی آف. کند. یک چنین گفت:
« کهن ترین قالی های موجود که می توان تاریخ آنها را با اطمینان تعیین کرد ایرانی نیستند، اما این احتمالا اتفاقی است. فرض درست احتمالا این است که قالی گره دار یا در ایران اختراع شده یا با قبایل کوچ نشین، در اوایل تاریخ این صنعت، از شمال آمده است. نمی توانیم بگوییم که این در چه و تاریخی اتفاق افتاده است، دو هزار سال پیش، دو هزار و پانصد سال پیش، یا و حتی پانزده قرن پیش.»
کشف قالی های پازیریک و با شادار نشان داد که کندریک تا چه حد درست می اندیشیده
(صفحه 12)
است. اما علی رغم وجود دیدگاه هایی چنین روشن، بسیاری از مسائل قالی بافی هنوز در سطح جهان حل نشده باقی مانده است. ما امیدوار هستیم که با توسعه ی امکانات تحقیق واز بین رفتن تعصبات ظاهرا قومی و واقعا مغرضانه ی سیاسی، این مسائل حل شود. در آغاز این قرن، به این گونه تعصب ها بیشتر دامن زده می شد تا نیات استعماری بهتر جامه ی عمل بپوشد. اینک اگرچه آن روال تعطیل شده است، ارتباطات جهانی و حوادث اسف بار این قرن که بخشی ناشی از تحریک چنان تعصباتی بود، به مردم آموخته است که از تکرار برخی از حوادث تاریخی باید پرهیز کرد. اینک امیدواریم که طرح و پاسخ گویی به برخی از مسائلی که صرفا به قصد روشن کردن تاریخ صورت می گیرد، تنها بر اساس مدارک و با اتخاذ یک روش متین علمی، آسان تر از پیش به نتیجه برسد.
گره ترکی، گره فارسی
به طوری که خواهیم دید، نمونه های اندکی از قالی کهن سیستانی که باقی مانده است با گره ترکی بافته شده است، و حال آن که هیچ گاه سیستان محل اقامت ترکان نبوده و اهالی سیستان هیچ گاه تحت تأثیر فرهنگ ترکان قرار نگرفته اند. در آثار مربوط به قالی قشقایی، گاه اشاره می شود که قالی بلوچی تحت تأثير قالی قشقایی قرار گرفته است. گو این که این تأثیر، اگر هم درست باشد، مربوط به بلوچستان و نه سیستان، مربوط به سال های قرن چهاردهم هجری (بیستم میلادی) و نه پیش از آن و بالاخره مربوط به نقشه و نه فنون قالیبافی است به ناچار باید پذیرفت که گره ترکی در قالی سیستان اصیل است و خواهیم دید که چنین است.
اصولا نام گذاری ترکی و فارسی این توهم را پیش آورده است که گره ترکی از آن ترکان و گره فارسی از آن ایرانیان است؛ چنین نیست. اکنون کهن ترین نمونه های قالی جهان بافته های پازیریک و باشادار هستند که از گور شاهان سکایی - یکی از اقوام پر جمعیت شمال ایران که سیستانیان هم از آنان هستند - به دست آمده است. در قالی پازبریک گره ترکی و در قالی باشادار گره فارسی دیده می شود. از آنجا که یک دسته از سکاها در جایی دور از سرمنشأ خود یعنی در سیستان، توانسته اند سنّت خود را حفظ کنند، ناچار می توان پذیرفت که از میان آن دو قالی، به احتمال بسیار قوی، پازیریک سکایی است نه قالی باشادار.
(صفحه 13)
نام ترک اساسا در تاریخ و فرهنگ، نادرست به کار رفته و موجب بروز مسئله ها و گرفتاری های بزرگ برای محققان به ویژه در دوره ی معاصر شده است. از آغاز این قرن تاکنون، نیروی زیادی از دانشمندان ایران و جهان از جمله متخصصان اتحاد شوروی (سابق) صرف این کار شده است که ثابت کنند اقوام شمال ایران نه ترک، بلکه از تیره های ایرانی بوده اند. برخی از این قوم ها حتی اگر ایرانی نبودند، آریایی بودند و نه ترک. برای مثال هون ها ترک نبودند. هفتال ها از اقوام ایرانی بودند. سکاها که تمام مناطق شمال ایران تا شمال دریای سیاه را گرفته بودند، یک یا چند قبیله ی ایرانی هستند که نامشان جزو اقوام ایرانی در کتیبه ی داریوش بزرگ آمده است.
نام های کهن بخش بزرگی از نواحی ترکنشین کنونی از ترکستان شرقی (مثلا ترفان ) تا آسیای صغیر، حتی قسمت جنوب آن که اکنون جزو کشور عراق است (مثل شهرزور و ...) ایرانی بوده است. این نام ها همه کهن هستند: پامیر؛ ختن، وه رود؛ ارنگ، آمو (نام های متفاوت جیحون یا گاه بخشی از آن)؛ همه ی نام هایی که با پسوند ایرانی کند. کد پایان می یابند، مثل: سمر قند، اوز کند، بیکند، پنجکند؛ و نام هایی چون، سند، خوارزم، داهه تا قفقاز، آبشوران، اَران، اَرس، آرارات (hara rada = کوه بخشنده) و ...
یکی از موارد مهم و بسیار اشتباه انگیز، آمیختن کلمه ی تور باترک به ویژه همراه با مقاصد سیاسی در صد سال اخیر است. تردیدی نداریم که به واسطه ی ظهور ترکان در آسیای مرکزی، عمده ی آثار تاریخی ما در دورهای اسلامی تور را به جای ترک به کار برده اند. اما این به هیچ وجه مانع تمایز این دو از هم نیست. آنچه تور، و با همین مدلول و معنی، به نادرست ترک خوانده شده قومي است ایرانی و ساکن آسیای مرکزی که نام شاهان و سرداران آن همه ایرانی است: افراسیاب، گرسیوز، ارجاسب، اندريمان، بیدفش، کهرم، نامخواست، هزار و ... همه نام های ایرانی هستند و مورخان ما هم این نکته را تذکر داده اند. بنابراین تردیدی در ایرانی بودن اقوام شمال ایران به ویژه پیش از ظهور ترکان در آسیای مرکزی، نیست. این قوم تور، دست هایی از سکاهاست که امروزه در عالم تحقیق از آنان با اصطلاح علمی سکاهای شرقی و با اصطلاح تاریخی تور یاد می شود. سکاهای شرقی تا ختن پیش رفتند، عده ی زیادی از ایشان بودایی شدند و آثار کهنه ی ایشان به خط و زبان ویژه ی ایشان باقی است.
باقیمانده ی الآن ها، آس ها و دیگر اقوام قفقاز که اکنون نه به ترکی بلکه به یکی از زبان های ایرانی سخن می گویند و ساکنان آذربایجان، که حداکثر سیصد سال است که
(صفحه 14)
ترک زبان شده اند و ترک نیستند، تا حدود شمال خمسه در غرب زنجان، گره ترکی به کار می برند و جنوب تر از آن گره فارسی در میان دیگر اقوام ایرانی، تنها دسته هایی، گره ترکی به کار می برند (آن هم البته کمتر) که از شمال آمده اند، مثل قشقاییان، افشارها و بخش کوچکی از ترکمن ها. ناچار باید پذیرفت که گره ترکی، همان گره تورها یا تورانیان، و به عبارت دقیق تر گره سکایی است: فنی از شمال ایران که کهنه ترین نشانه ی آن قالی پازیریک است.
نکته ی مهمی که هرگز به آن توجه نشده این است که گره ترکی در غرب دریای خزر رواج دارد و در شرق آن که بیش از غرب می بایستی تحت تأثیر ترکان قرار گیرد، بیشتر گره فارسی و بسیار کمتر گره ترکی معمول است. بالاخره تنها نقطه یی از ایران که دارای قالیبافی اصیل و دست نخورده ایی است، روستاهای کلاردشت است که اصطلاحات کاملا اصيل آن، نقشه های منحصر به این منطقه و نقش مایه های بومی آن همه حکایت از یک فن مستقل دارد و گره آن ترکی است. این اصلا نباید موجب تعجب باشد، زیرا بر اساس مجموع استدلال های ما باید پذیرفت که گره ترکی یک فن شمالی است.
در بافت پارچه فنّی هست که در لبه ی آن به کار می رود تا پارچه شکافته نشود. به این لبه هم، در ایران ترکی گفته می شود. اما این هیچ به معنی آن نیست که فن مزبور از آن ترکان است و تنها چیزی که بعید است، همین است. تاریخ نساجي ابدا چنین چیزی را نشان نمی دهد. در مورد بافته ها، ترکی تنها یک اصطلاح است. با ملاحظه ی شواهد تاریخی موجود می توان پذیرفت که تحول آن ناچار شبیه تحول نام سکاهای شرقی از تور به ترک است.
ممکن است سوآلی پیش آید که پس چرا در همه جا تركان و ترک زبانان گره ترکی به کار می برند؟ آیا این گره با آنان به جهان راه نیافته است؟ پاسخ نخست این است که چنین چیزی مسلم نیست و ما به آن خواهیم پرداخت. دیگر این که گره ترکی در قالی پازیریک به کار رفته است. این قالی متعلق به زمانی دست کم هزار سال پیش از آن است که ترکان پا به تاریخ بگذارند. پیش از قرن پنجم میلادی هیچ گونه اطلاع تاریخی، تمدنی، یا قوم شناسانه از ترکان نداریم. قالی پازیریک « آشکارا تخت جمشید را به یاد می آورد». تركان از جایی در شمال مرکزی آسیا رو به غرب آمدند و جمعیت آنان هم محدود بود. آنان در این مسیر به سکاها برخوردند و اگر تقلیدی یا آموزشی در کار بوده باشد، آموزش ترکان از سکاها و دیگر اقوام ایرانی بوده است نه برعکس و گرنه چرا نام قالی، گلیم، فنون بافت، نقشه ها و

(صفحه 15)
نقش مایه ها در میان ترکان به طور عمده فارسی با ترجمه از فارسی است؟
نگاهی به اصطلاحات قالیبافی در زبان ها (یا گویش ها)ی ترکی نشان می دهد که ترکان این فن را از دیگران گرفته اند. از میان همه، واژه ی قالی را کنار می گذاریم زیرا بحث انگیز است. ازبک ها قالی را جل خرس می نامند و نوع مرغوبش را سوزنه (سوزنی). تمام تركان شرقی و ترکان آسیای صغیر (ترکیه) دستگاه یا دار قالی بافی را تسگا، تزگا، تزگاه و امثال آن می گویند. گلیم را ترکمن ها و ترکان غربی کیلیم و ازبکان و قرقیزان گیلیم می نامند. آنان حتی نام هایی را به کار می برند که در زبان فارسی فراموش شده است. نام عمده ی نقش مایه ها چنین است: قچک یا قوچک به معنی سر قوچ، پارسی با پارسی گول ( parsi/ gal ) به عنوان نام نقشی که گرفته از تاج شاهان ساسانی است، شیر پنجه به عنوان نام نقشی که شبیه پنجه ی حیوان است، سگدک به معنی سگداغ و نام نقشی که تصور می شود داغ یا نشان است، کجبه به معنی کجاوه و نام نقشی، نلدگ با نالداگ به معنی داغ نعل و نام نقشی، مّرَک به معنی مارک نقشی موج دار یا مارپیچ، کِرمک دو نقش ریز به شکل دو کرم و ده ها نام دیگر اینها واژه های ترکمنی، ازبکی و قرقیزی هستند؛ حال اگر به مرکز ایران نزدیک شویم، وضع به مراتب پیشرفته تر از این است و جز چند اصطلاح محدود در میان ترکان چیز دیگری از فرهنگ گسترده ی قالیبافی، ترکی نیست.
در ترکیه نیز علی رغم تمام کوششی که در قرن اخیر برای ترکی کردن شده است شواهد بسیاری حکایت از بنیاد ایرانی قالی ترکی دارد. شهرت گره ترکی به قيورز (يا غیوردز) صرفا به دلیل آشنایی ابتدایی اروپاییان با قالی شرقی از راه آسیای صغیر است.
هم اکنون نیز جمعیت واقعی تر كان (که مانند ترکمن ها مشخصا ترک هستند) بسیار کمتر از ترک زبانان است. تمام مردم آذربایجان در این سو و آن سوی مرز از تیره های ایرانی هستند. جمعیت مهمی در غرب زنجان و آذربایجان، کُرد بوده اند و اکنون ترک زبان شده اند. کافی است شهرهایی مثل بیجار و میاندوآب را در نظر بگیریم و از پیران کهنسال راجع به ترک زبانان شصت سال پیش آنان سوال کنیم. در شرق دریای خزر، گویش های کهن ایرانی به صورت جزیره های يغنابی، ساریگلی یازگولامی و ... باقی مانده است. اینها یادگار اقوام ایرانی این منطقه هستند که اکنون گاه با زبان ترکی محاصره شده اند.
در جنوب همه ی این مناطق گره رایج همان گره نامتقارن یا فارسی است، از افغانستان تا غرب كردستان و از حدود زنجان، جنوب رشته کوه البرز، خراسان تا سواحل دریای جنوب، جز در میان جمعیت های کوچکی که یا از شمال آمده اند یا تحت تأثیر شمالیان هستند، گره فارسی به کار می رود و این جمعیت ها عبارتند از: قشقایی ها (که تقریبا نیمی از آنان گره ترکی دارند)، افشارها (همچنین)، ترکمن ها (که بیشترشان گره فارسی دارند) و سیستانیان قدیم. حتی شاهسون های معروف به بغدادی که گفته می شود از آسیای صغیر به حوالی ساوه
(صفحه 16)
مهاجرت کرده اند، گره فارسی دارند.
ملاحظه می شود که گره ترکی، شمالی است و گره فارسی جنوبی. گره فارسی نام درست خویش را دارد اما گره ترکی تحت تأثیر عوامل تاریخی، مثل تبدیل تور به ترک، چنین نام یافته است. هیچ چیز نمی تواند انتساب آن را به ترکان - که واژه های اساسی قالی بافی را ندارند- ثابت کند. اگر در سیستان قدیم گره ترکی به کار می برده اند و از قالی های آنان خوشبختانه بیش از ده نمونه باقی مانده است، این از اقبال ما بوده است که از این آخرین بازمانده های بافته ی سکایی، سنت اصیلی را بازیابیم. نظریه ی قدیم مبتنی بر اصل شرقی بودن گره ترکی و غربی بودن گره فارسی با استدلال بالا سست می شود به ویژه وقتی بدانیم که حتی در چین، گره فارسی به کار می رود، و نیز در همه ی سرزمین های شمال شرق ایران یعنی ترکمنستان، ترکستان غربی، خوارزم، بخارا، سمرقند تا پامیر و ختن، و ترکستان شرقی در همسایگی چین و جایی که به خاستگاه ترکان نزدیک تر است. این سرزمین ها نسبت به آذربایجان در تماس مستقیم تری با ترکان بوده اند. چگونه است که در هیچ یک از آنان گره ترکی دیده نمی شود؟ این گره دقیقا در ناحیه یی رایج است که سرزمین باستانی سکاها بوده است. دسته های کوچک و مستقلی از ترکان وجود دارند که اصلا گره ترکی را نمی شناسند، مثل قبیله ی تیموری ساکن خراسان (تربت جام، تربت حیدریه و ...) همه ی این پدیده ها نمی تواند اتفاقی باشد.
تصور نگارنده این است که قالی تاروپود و پرزدار ابتکار ایرانیان است و این ابتکار تا حد تاروپود و پرز بین ایرانیان شمالی و جنوبی مشترک بوده است، اما در نوع گره، جنوبی ها ابتکاری ویژه ی خود داشته اند که گره فارسی از آن پدید آمده و ابتکار شمالی ها به گره متقارن به ترکی انجامیده است؛ نیز از آنجا که گره ترکی در سرزمین باستانی سکاها رایج بوده است و نیز قوم هایی آن را به کار می برند که با شمال در تماس بوده یا از آنجا آمده اند، می توان احتمال داد که ابتکار سکاها باشد که کهن ترین نمونه ی اصیل آن قالی پازیریک و تنها یادگار اصیل آن در بافته های قدیم سیستان است.
رنگ های قالی سیستان
آشکارا برخی سنّت های قالی ایرانی در رنگ، ابتکار سکاهاست. سکاها به رنگ آبی علاقه ی شدیدی داشته اند. چینی ها قالی خود با زمینه ی آبی و نقش شیر را از آنان گرفته اند و این مسئله یی است که سال ها پیش تحقیق و روشن شده است. قالی های ایرانی با زمینه های آبی،
(صفحه 17)
سرمه یی و فیروزه یی یادگار سنت سکایی است. البته زمینه ی قالی ایرانی در سنت، دارای چند رنگ محدود و از جمله لاکی است، اما نمونه های زمینه ی آبی نه تنها در قالیبافی بلکه در هنرهای دیگر هم از سکاها به دست آمده است. در ایران هم گاه به پدیده هایی بر می خوریم که در تأیید این نظر است.
اکنون قالی خمسه به ویژه در ترنج ها دارای زمینه ی لاکی است، اما جالب است که این زمینه که بخش مهمی از قالی را گرفته است، در برخی نقاط و از جمله در روستاهای غرب سلطانیه، استخر یا حوض سياه (محلی: قارا گول qara gal) می نامند. بی شک مقصود از این سیاه، رنگ سرمه یی یا آبی است، زیرا نمونه های کهنه ی بافت این مناطق و حتی شمال آن تا قولتوق که قالی مشهوری دارد، ترنج هایی با زمینه ی آبی (نه سرمه یی) دارند. نمونه هایی از قولتوق با زمینه ی آبی در مجموعه ها وجود دارد. پس، هم اصطلاح و هم شواهد نشان از آن دارد که سنت سکایی آثاری را در این منطقه به جای گذاشته است. در سیستان امروز هم قالی هایی بافته می شود که نقشه ی آن اصیل و ویژه ی همین منطقه است و زمینه ی آنها سرمه یی است. در قالی پازیریک، دومین رنگ غالب، فیروزه یی است.
از رنگ های دیگری که سکاها به آن بسیار علاقه مند بوده اند زرد یا زرین است. آنان به خود زر هم بسیار علاقه داشته اند. زرد شاد و درخشان یکی از مهم ترین رنگ های قالی سیستانی قدیم است. چنان که خواهیم دید، روی نمونه های چندی که از قالی های قدیم سیستانی باقی مانده، رنگ زرد نسبتا رایج است. حتی در یک نمونه ی گلیم که منسوب به سیستان است، چنین رنگی دیده می شود، که می تواند نشانه ی صحت انتساب باشد. در همین قالی ها، رنگ شتری کمرنگ هم بسیار دیده می شود که در نبود یا کمبود رنگ زرد می تواند جای آن را بگیرد. از آنجا که سرخ نیز از رنگ های دلخواه سکاهاست، رنگ شتری می تواند جمع بين رنگ های زرد و سرخ باشد. زرد یاد آور شکوه گندمزاران وسیع و پربار سیستان کهن است که امروزه هم بخشی از آن باقی است.
سومین رنگ مورد علاقه ی سکاها سرخ است و این در قالی سیستانی، مثل قالی های بسیاری از نواحی دیگر ایران، رایج است. چه در نمونه های قدیم و چه در نمونه های امروزی، رنگ سرخ به فراوانی دیده می شود و در قالی های امروزی، بیشتر. اگرچه اجبارهای چندی- مثل از بین رفتن منابع رنگ های زرد و آبی در سیستان- می توانسته است قالی سیستان را تغییر دهد، این قالی تا جایی که رمقی در تن داشته به سنت کهن خود وفادار مانده است.
آنچه امروزه آن سنت ها را از میان برده است هم دگرگونی وضع جغرافیایی و در نتیجه فقر و محرومیت است و هم دخالت سازمان هایی که توجهی به سنت ها و ارزش آنها ندارند و
(صفحه 18)
سودهای آنی جلوی چشم آنها را می گیرد. امروزه دیگر قالی سیستانی به ویژه به رنگ لاکی، مقهور وضع حاكم بر سراسر مناطق روستایی ایران است.
علاوه بر این رنگ های خاکی، سفید و روی هم رفته رنگ های روشن نیز در قالی قدیم سیستانی رایج است و این چیزی است در برابر قالی بلوچ ها که از کهن ترین زمان ها به رنگ های تیره علاقه داشته اند.
نقشه های قالی سیستان
قالي اصیل و کهن سیستان دارای نقشه ی مشخصی نیست و این البته در قالی ایرانی ظاهرا چیز بعیدی است. قالی ایرانی، اگرچه نقشه های معینی دارد، بسیار متنوع است. بسیاری از مایه های قالی ایرانی در حاشیه هم به کار می رود؛ اما نقش هایی هست که صرفا در متن دیده می شود و آنها را هرگز نمی توان در حاشیه دید، مثل لچک، ترنج، دستان ... قالی کهن سیستانی برخلاف این است، چیزی که در آن نیست همین نقش های درشت، مثل لچک و ترنج است. متن این قالی با همان نقش هایی پر شده است که عینا در حاشیه هست، گاه کار بسیار عجیبی صورت گرفته است: یک قطعه از آنچه ما حاشیه می شماریم در مرکز قالی قرار گرفته (تصویر شماره ی ۷ در این کتاب) ولی البته قالی سیستانی به سنت کهن ایرانی وفادار باقی مانده است.
نقشه مایه های قالی سیستان
برای روشن شدن مطلب باید به کهن ترین قالی های ایرانی و بهتر از همه به قالی پازیریک توجه کنیم. در طرح های بسیار کهن و از جمله در پازیریک، تفاوتی بین نقش های متن و حاشیه نیست. گل های درون متن همه تکرار یک نقش هستند که ممکن است عینا در حاشیه نیز قرار گیرد. نقش های حاشیه نیز تکراری هستند و قرار گرفتنشان در متن چندان نادر نیست، چنان که بعدها تا همین دوره ی ما نیز هست. کافی است مثلا چند نقشه ی اصیل ایرانی، مثل نقشه ی خشتی بختیاری و نشانی در بافته های کردهای خراسان، قشقایی و لری فارس، بته یی های کشکولی و کرمانی و افشار و بافته های قدیم شاهسون های مغان و قفقاز را در نظر آوریم. در هیچ یک از این نقشه ها، نقش های متن طوری نیست که منحصرا در متن قرار گیرد، عينا همان ها را در حاشیه هم داریم. تنها تفاوت متن و حاشیه، طرز قرار گرفتن این نقش ها و مرزهایی است که متن را از حاشیه و حاشیه ها را از هم جدا می کنند.
(صفحه 19)
پدیده ی استثنایی
یک نمونه ی بسیار عجیب از بافته های سیستان (نمونه ی ۱)، پیوند آشکار آن را با کرانه ی غربی دریای خزر روشن می کند. این نمونه یک قالی - سوماخ و با مشخصات زیر معرفی شده است:
الف- بخش اول، وسط فرش: سوماخ.
ب- بخش دوم، در اطراف سوماخ: قالی.
ج- بخش سوم، دو سر فرش، گلیم پهن، هر سر تقریبا ۲۲ سانتی متر، به جای گلیمک که در سیستان رایج بوده است.
تار: پشم سفید متمایل به زرد
پود: پشم رنگین
پرز: قسمت قالی دارای گره سکایی (ترکی)
تاریخ: به احتمال زیاد این قالی در اواخر قرن سیزدهم هجری (قرن نوزدهم میلادی) بافته شده است.
نقشه: درختی، یک درخت تنها بر زمینه ی زرد، حاشیه های مکرر از نوع چخماقی، اندازهی قسمت قالی۹۰X۷۰ سانتیمتر، اندازهی بافته ۱۳۵X۷۰ سانتی متر
تا به حال بافته یی از نوع سوماخ در شرق ایران یافت نشده است. این فن بافت، ویژه ی شمال غرب ایران و دقیقا شمال آذربایجان ایران و آذربایجان شوروی (سابق) است. حال چه شده است که یک قالیچه ی سیستانی دارای این فن است؟ نخست باید گفت که احتمال نسبت دادن این قاليچه به آذربایجان یا جای دیگر منتفی است، زیرا نقشه و حاشیه ها به طور قاطع سیستانی هستند. در مجموعایی هم که معرفی شده، این قالی بلوچی قلمداد شده و این بی شک سیستانی هستند. در مجموعه یی هم که معرفی شده، این قالی بلوچی قلمداد شده و این بی شک از یادداشت با گفته ی خریدار با کلکسیونر نقل شده است. وجود چنین بافته یی با استناد به سیستان صرف بدین معنی است که سیستانیان از آن دسته سکاهایی هستند که از غرب دریای خزر به سیستان آمده اند. ما نمیدانیم اینان تا چه حد ارتباط خود را با وطن اصلی خویش حفظ کرده بودند، اما ملاحظه می کنیم که گره رایج آذربایجان و در این نمونه ی جالب فن بافت سوماخ را نگه داشته اند. در صورتی که نتوان هیچ گونه ارتباطی را بین سیستانیان و آذربایجان پس از مهاجرت آنان (قرن دوم میلادی) ثابت کرد، با مسائل کاملا تازه یی روبه رو می شویم. مثلا معلوم می شود که بافت سوماخ نیز بسیار کهنه است و دست کم در زمان مهاجرت
(صفحه 20)
سیستانیان رایج بوده است و این مردم آن را از موطن اصلی خود به سیستان آورده اند. این خیلی جالب است که در این قالیچه از سوماخ به جای گلیم (گلیمک) استفاده شده و دقیقا در جای مناسب خود در یک قالی قرار گرفته است. اگرچه اسناد تاریخی در این زمینه به کلی ساکت هستند و هیچ دلیل و گمانه یی هم برای این ارتباط وجود ندارد، به نظر می آید که تعقیب چنین چیزی هم چندان خردمندانه نباشد. سکاها در دو هزار و پانصد سال پیش یعنی هفتصد سال پیش از مهاجرت دسته یی از ایشان به سیستان، قالی بافی، گلیم بافی و نمدمالی داشته اند و در آن بسیار پیش رفته بودند. با توجه به این که فن سوماخ بسیار ابتدایی تر از گلیم و به مراتب آغازی تر از قالی است، دستیابی آنان به بافت سوماخ باید بسیار طبیعی شمرده شود.
به این ترتیب این نمونه، اگر چه منحصر به فرد است و سخن گفتن بر سر تنها یک نمونه بسیار دشوار، باید توجه داشت که هست، عینی است و با توجه به محیط جغرافیایی سیستان فوق العاده عجیب می نماید و گرنه با در نظر گرفتن رابطه ی سیستانیان با سرزمین اصلی سکاها، پذیرفتن چنین چیزی و جا دادن آن در مکان تاریخی- جغرافیایی خود، امری عادی است.
بدین ترتیب با این نمونه باید احتمال زیاد داد که سیستانیان بافتن سوماخ را می شناخته اند، و بافتن گلیم و قالی در میان ایشان رایج بوده و در آغاز قرن چهاردهم هجری (بیستم میلادی) مثل گره سکایی (ترکی) از میان ایشان رخت بربسته و فراموش شده است. باز از اقبال ماست که چنین نمونه ی منفردی راه ما را به عمق تاریخ می گشاید. اگرچه خود قالی متعلق به قرن سیزدهم هجری نوزدهم (میلادی) است، از هفده قرن پیش حکایت دارد و رابطه ی سیستانیان را نه با سکاهای شرقی که با سکاهای غرب دریای خزر تأیید می کند. این مورد دیگری است که شباهت نقش ها و برخی از اصطلاحات سیستانی و آذربایجانی را توضیح می دهد.
قالی سیستان
آخرین حلقه
حلقه ی دیگری رابطه ی بین سیستان و شمال غربی ایران را آشکارتر می کند و آن شباهت شدید طرز حاشیه پردازی در قالی های سیستانی و قالی های معروف به قفقازی است. اثر حاشیه های مکرر و در نتیجه مجموعا حاشیه های پهن در تعداد فراوانی از بافته های سنتی آذربایجان، یعنی نقشه هایی که منشأ آنها روستایی و مربوط به پیش از تحول فرش ایران در دوره های تیموری و صفوی است، دیده می شود.


اطلاعات منبع:
کتاب فرش سیستان (تک مضمونی های فرش-1)
مولف: علی حصوری
ناشر: انتشارات فرهنگستان
چاپ اول 1371
صفحات نقل شده: 11 الی 20

ادامه مطلب

قالی سیستان فرش ناشناخته

در این مورد در کتاب قالی سیستان و به نقل مستقیم آمده است:

قالی سیستان
زیراندازهای سیستانی را باید به سه نوع تقسیم کرد. این تقسیم بندی، چنان که اشاره شد، دارای مبنای تاریخی است
الف- نوع تاریخی یا کهن، که تا آغاز قرن چهاردهم هجری (بیستم میلادی) بافته شده است.
ب- نوع میانه، که از حدود اواخر قرن سیزدهم هجری ( نوزدهم میلادی) بافته شده و هنوز هم بافته میشود.
ج- نوع نو، که هم اکنون بافته می شود.
به جز نوع کهن که از طریق اسناد کتبی مطالعه شده است و نمونه ی موجود آن در ایران یافت نشد، برای مطالعه ی قالی سیستان در چهار جهت از شهر زابل حرکت کردیم. از آنجا که شرق این منطقه آبادتر از جاهای دیگر است، عمده ی کوشش را در آن قسمت کردیم. گروهی از روستاهای شمال، مثل: ادیمی، پشت آدیمی، کنگ پیران و منصوری؛ گروهی از روستاهای شرقی، مثل: گلرخی، حیدر آباد، ده شیطان، ده میرزا، شندل، میلک، دوست محمد، مار گان، چک کل، کریم کشته، کرکوی، زهک، گل آباد، ژاله یی، تپه دز، الري، حسن خون - که در فرهنگ جغرافیایی خرابه نامیده شده ولی آبادتر از اغلب روستاها و به خرابه ی دوست محمد خان معروف است - بزمی، ملک حیدری، عطامحمد، جلالی، قلعه نو، ده کرم، خمر، ده قجر، کریم پشته و از روستاهای غربی: کوه خواجه، ده لطف الله، تاسو کی؛ و از روستاهای جنوبی: ده خو گی، جزینک، ده میر و محمد آباد به عنوان نمونه انتخاب و مطالعه شد. در مورد روستاهای اطراف نیز تا حدی که اطلاعات مورد اطمینان به دست می آمد از اشخاص وارد بومی، پیله وران و فرش فروشان، تحقیق شد.
متأسفانه هم اکنون روند تحول در منطقه طوری است که در خرداد ۱۳۶۹ در روستاهایی که قالی بافی معمول بود، هیچ جا بیش از پنج دار قالی بافی برپا نبود و این در حالی است که شاید تا ده سال پیش عمده ی دختران روستا بافنده بودند. زنان تا سنی که از سلامت و چشم سالم بهره ور بوده اند، می بافته اند و اکنون به دلایل فراوان، از جمله پیشرفت الگوهای زندگی شهری، گرانی مواد اولیه و ... دست از کار کشیده اند. به این ترتیب، سفر به روستاهایی که حداکثر یک یا دو دار قالی بافی دایر داشت، خردمندانه نبود. همین روند زوال و تعطیل باعث شده است که بافندگان به طور عمده جوان و بی تجربه باشند و بدتر از همه این که نام ها، به ویژه نام نقشه ها و نقش مایه ها را ندانند. آنان در مقابل اصرار من می گفتند: «آن هم گلی است دیگر آقا، والله دیگر حال و حوصله ی نمانده است».

قالی کهن سیستان: فرش ناشناخته
با مرور بر عمده ی آثار مکتوب درباره ی قالیبافی، تقریبا نشانه ی مستقیم و مطمئنی از قالی اصیل سیستان نمی یابیم. در آثاری که راجع به قالی بلوچی نوشته شده است، جسته گریخته و به صورتی نامطمئن از یکی- دو قالی منسوب به سیستان سخن رفته است. این نیز تنها در معدودی از کتاب ها آمده است، به طوری که مجموعه ی این بافته ها به سی نمی رسد. از آنجا که قالی بافی اصیل سیستان که توسط سیستانیان بافته می شده، از میان رفته و سیستانیان به دلایل آشکار جغرافیایی و زیست بومی، یا آن سرزمین را ترک کرده یا با بلوچها آمیخته اند، امروزه هم نشانه ی اطمینان بخشی در این زمینه نمی توان یافت.
بافندگی قدیم سیستان مرهون کوشش و روحیه ی شاد و پرتوان زن سیستانی بوده است، زیرا تجربه نشان می دهد که در هر جا کشاورزی رونق گرفته، قالی بافی ضعیف شده یا رو به زوال رفته است. با توجه به این که سیستان در درازنای تاریخ، کشاورزی پررونقی داشته است، شهرت بافته های سیستان در جهان قدیم تعجب انگیز است. به طوری که خواهیم دید، سنت بافندگی سیستانیان به بافته های سکایی جهان باستان می پیوندد. بنابراین روشن است که این قوم با وجود مهاجرت چندصد کیلومتری، دست برداشتن از کوچ و ساکن شدن، آن هم در حدود دو هزار سال پیش و پرداختن به کشاورزی در ناحیه یی زرخیز، بافندگی خود را همچنان حفظ کرده است و رفاه نسبی قدیم پس از اسکان، دست آنان را از هنرشان کوتاه نکرده است و این جز با داشتن همت و شور کار و زندگی ممکن نیست. اما آنچه قالی سیستان را دور از دسترس تحقیق نگه داشته، تغییرات مهم زیست بومی و تاریخی است که منجر به ویرانی این گوشه از میهن ما شده است. نتیجه ی این تغييرها اضمحلال نظام مسلط تولید، پراکندگی جمعیت، محدود شدن زندگی به روستاهای بسیار کوچک و شهرهایی است که برخی زوال یافته و به صورت روستای ویرانی در آمده اند، کُرکوی که دارای شهرت بوده نمونه ی آن است که اکنون تفاوتی با یک روستای معمولی سیستان ندارد. از آنجا که صد و پنجاه سال اخیر، اوج وخامت اوضاع در سیستان بوده است، روشن است که قالیبافی این سرزمین - که جز در پناه یک دامداری قوی نمی توانسته است به حیات خود ادامه دهد - راه زوال پیموده است. چنان که خواهیم دید، نمونه های اندک باقیمانده از قالی اصیل سیستان همه متعلق به اواخر قرن سیزدهم هجری (قرن نوزدهم میلادی) هستند.
متأسفانه منابع قدیم در این مورد تقریبا خاموشند. با این همه، در آنها گاه از قالی سیستان در ردیف بهترین بافته های ایران، مثلا قالی طبری و از گلیم آن در ردیف بافته های جهرم سخن رفته است.(1) برخی از مراکز بافندگی سیستان که دارای شهرت جهانی بوده، مثل داور وصالقان معرفی شده است. عمده ی مردم این شهرها بافنده بوده اند یا در حرفه های جنبی قالیبافی به کار می پرداخته اند.(2) منابع اساسی جغرافیای دنیای قدیم از این گونه اطلاعات خالی است. علائق اساسی مردان دنیای قدیم، مثل یاقوت حموی، متوجه مردان مشهور هر شهر و به ویژه دانشمندان دین بوده است. گذشته از این جهان باستان، دنیای مردان بوده است و چون بافندگان، همه زن بوده اند، این گونه هنرها که کار زنان بوده و به درون خانه ها و چادر عشایر مربوط می شده، جایی در آثار تاریخی و جغرافیایی نیافته است. در سراسر تاریخ سیستان تنها در یک جا، از قالی سخنی رفته، آن هم در غارت یا مصادره ی اموال یک قلعه، به عنوان شیء بی ارزشی که در مقابل دیگر اموال، کسی اعتنایی به آن نداشته است.(3) تنها در غارت ها، مصادره ی اموال و تقسیم و تاراج ثروت های بزرگان است که این گونه اطلاعات را می توان به دست آورد و در همه ی آنها هم از قالی سیستان به عنوان نمونه یی از بهترین بافته های ایرانی گفتگو شده است. متأسفانه هیچ گونه اطلاعی در مورد جزئیات این قالی ها چه از نظر جنس و فنون و چه از جهت رنگ، نقشه و اندازه ها در دست نیست. حتی به انواع فرش ها با نام عمومی جامه اشاره می شود و معلوم نیست که اینها قالی هستند یا گلیم. به این ترتیب اطلاعات ما محدود به نمونه های کهنه یی است که به طور تصادفی محل خرید آنها در مجموعه ها و آثار مربوط به فرش آمده است. آثار تاریخی صرفا این فایده را دارند که رونق بافندگی انواع بستر (گستردنی) را در سیستان از دیرباز تأکید می کنند.


1- « . و از آنجا جامه های فرش افتد بر کردار طبری و زیلو یها بر کردار جهرمی » . حدود العالم من المشرق الى المغرب. به تصحیح منوچهر ستوده، تهران: طهوری، ۱۳۶۲، ص: ۱۰۲.
٢- اصطخری، مسالک و ممالک. به کوشش ایرج افشار. تهران: ۱۳۶۷. ص: ۱۹۸.
۳- تاریخ سیستان، به تصحیح ملک الشعرای بهار. تهران: کلاله خاور، ۱۳۱۳. ص: ۸۲.


اطلاعات منبع:
کتاب فرش سیستان (تک مضمونی های فرش-1)
مولف: علی حصوری
ناشر: انتشارات فرهنگستان
چاپ اول 1371
صفحات نقل شده: 7 الی 9

ادامه مطلب

صنعت فرش دستباف و قالیبافی ملایر

ملاير [malayer]
از شهرستانهای استان همدان در جنوب شرقی ملایر که در آن قالیچه های دو پوده می بافند با طرحی از جمله از گونه های ماهی ولی قالیچه های «شمال غربی» ملایر یک بوده است که در هر 2/54 سانتیمتر 8×7 گره دارد که در بین قالیهای متوسط، با دوامترین آنها و در نوع خود گرانترین قالیچه شهری باف به شمار می آید. براساس نمونه گیری سال ۱۳۴۶، در نقاط شهری باف ملایر 2500 مرد و در نقاط روستایی باف آن 5900 زن به کار قالیبافی می پردازند.


منبع:فرشنامه ایران،دکتر حسن آذرپاد،فضل الله حشمتی رضوی،تهران1383،صفحه 285

ادامه مطلب