گذری بر زندگی‌ میرزا مصطفی کمال سـلطان‌ تجارت‌ فرش کرمان

سلطان تجارت فرش کرمان (گذری بر زندگی میرزا مصطفی کمال)
مصطفی کمال
(صفحه 50)
اگرچه‌ مـرحوم‌ مـحمد‌ ارجـمند کرمانی با ارائه قالیهای‌ منحصربه فرد خود به بازارهای جهانی،عنوان پرافتخار «سلطان فرش»را‌ از بین تمامی قـالیبافان مشهور ایران،به‌ خود اختصاص داد و فرش کرمان را‌ از حیث کیفیت،شهره‌‌ خاص‌ و عام نـمود،لکن شهر کرمان سـلطان فـرش‌ دیگری هم داشت که با عرضه‌ گسترده قالی‌ کرمان به خارج از کشور،با صدور قالیهای نفیس خود‌،نام‌ کرمان را از شرقی‌ترین کشور دنیا یعنی چین تا غـربی‌ترین قاره کره خاکی یعنی آمریکا،پرآوازه ساخته‌ بود؛ و او کسی نبود جز مرحوم میرزا مصطفی کمال که‌ بی‌شک پرداختن به‌ خلاصه‌ ایی‌ از زندگی و فعالیت‌های‌ تجاری این انسان موفق برای مردم فرهنگ دوست‌ میهنمان خـالی از لطـف نخواهد بود.
(صفحه 52)
(1880) میلادی برابر با (1260 شمسی)، در عثمانی(ترکیه امروزی) بدنیا آمـد،لکـن در دوران کودکی،به دلیل کشتار ارامنه این کشور که در‌ سال‌‌ 1311 هجری قمری برابر با 1272 هجری شمسی توسط سلطان عبد الحمید، پادشاه وقت عثمانی صورت گرفت، وی به رغم مهاجرت تمامی‌ بـستگانش بـه آمریکا، به اتفاق چند تن‌ از‌ خویشان‌ خود به ایران پناه آورد‌ و در‌ کالج‌ اصفهان مشغول به تحصیل شد.ب عد از پایان تحصیلات و درست در عنفوان جوانی به دلایل نامعلومی به کرمان کوچ کـرد و از‌ ایـن‌ تـاریخ‌ تا پایان عمر در این شـهر سـاکن گـردید‌.
در‌ کرمان سرنوشت برای او چنین درنظر داشت که با زن مؤمنه‌ای‌ از خانواده‌ای اصیل روبرو شود که در فاصله‌ شش‌ سال‌ زندگی مشترک، سه فـرزند بـه نـام‌های نصرت، شکوت و امیر برای‌ او به ارمغان آورد، لکن قـضا را بـراین بود که مصطفی کمال، همسر کاردان خود را،بعد از‌ بدنیا‌ آمدن‌ سومین فرزند خود، در عین جوانی از دست بدهد، ولی‌ عـلی‌رغم‌ بـرخوردار‌ شـدن از ثروت و مکنت فراوان، تا پایان عمر،همواره‌ با شانه خـالی کردن از ازدواج مجدد‌، به‌ این‌ زن کرمانی وفادار بماند.
اما آنچه که لیاقت و شایستگی مصطفی کمال را‌ به‌ اثبات‌ می‌رساند، ایـن اسـت کـه وی در منطقه‌ای توانست خود را به عنوان یکی از‌ صاحبان‌‌ بزرگ‌ صنعت قالیبافی مـطرح نـماید، که سابقه فرش مرغوب و بادوامش‌ به قول نویسنده کتاب«هنر‌ و صنعت‌ قالی در ایران» به «قبل از دوران صـفویه» بـرمی‌گردد،شهری که در زمان‌ این‌ سلسله‌ نیز،یکی از مراکز
(صفحه 53)
بزرگ قالیبافی ایران محسوب مـی‌شد.
بـهر حـال‌ میرزا‌ مصطفی‌ کمال را بایستی یکی از قالیبافانی دانست که‌ در توسعه صنعت فرش کرمان و اشاعه شـهرت‌ و مـعروفیت‌ آن به خارج‌ از کشور،نقش به سزایی داشته و محقق بزرگی چون‌ سیسیل‌‌ ادواردز‌، نویسنده کـناب «قـالی ایـران»را براین عقیده واداشته که «در فاصله سالهای 1922 تا 1929‌ میلادی‌» ،صنعت‌ قالیبافی کرمان،هم از لحاظ کـمیت و هـم از حیث کیفیت، به عالی‌ترین‌ مدارج‌ ترقی و تعالی‌ رسید، به‌ طوری که در حدود 5000 دستگاه بـافندگی در آن اشـتغال‌ داشـت‌.
با تطبیق‌ نمودن‌ سالهایی که نگارنده‌ کتاب قالی ایران،از آن به عنوان عالیترین مدارج‌ ترقی قـالی کـرمان یاد کرده، با تاریخ‌‌ هجری‌ شمسی‌ (1922 تا 1929 میلادی برابر با 1301‌ تا‌ 1308 شـمسی)، درمـی‌یابیم کـه وی درست زمانی را دوران تعالی قالی کرمان دانسته‌ که‌‌ کارگاه‌های قالیبافی مصطفی کمال، در‌ شهر‌ کرمان، تولیدات‌ مـرغوب‌‌ خـود‌ را در عـدل‌بندی‌های انبوه، به وسیله‌ شتر‌ به بندرعباس و از آنجا از طریق کشتی، روانه بندر نـیویورک در کـشور‌ آمریکا‌ می‌ساخته است؛ که‌ همین تجارت انبوه‌ و صادرات بی‌وقفه فرشهای مصطفی‌ کمال‌ به‌ خارج از کشور، بـالاخص‌ آمـریکا‌ بود که موجب گردید در همین زمان‌ یا در آغاز قرن بیستم،قالی‌ کـرمان‌ را سـراسر جهان آن روز‌ بشناسند‌ و کرمان‌ یکی از بزرگترین‌ مراکز‌ قـالیبافی جـهان نـام بگیرد‌.
با‌ استناد به اسناد و مدارک مـوجود در سـازمان اسناد ملی کرمان، چنین درمی‌یابیم که مصطفی‌ کمال‌،مدتی قبل از سال 1290 هجری‌‌ شـمسی‌،در کـرمان‌ اقدام‌ به‌ راه اندازی کارگاه‌های‌ قـالیبافی‌ نـمود و با گـذشت زمـان‌ بـه گسترش‌
(صفحه 54)
و تـوسعه آنها همت‌ گمارد‌ و موفق شد در مدت اندکی، شرکت‌ قالیبافی‌ بزرگی‌ را‌ با‌ عـنوان«طـاوشانجیان» راه‌ اندازی‌ کند و توجه تجار بـزرگ فرش دنیا را به خـود جـلب نماید، به‌طوری که تبادلات تـجاری وی با‌ جفرسون‌ آمریکایی، یکی از بزرگترین تجار فرش دنیا‌، برای‌ او‌ در‌ کشور‌ آمریکا‌، آن‌چنان مـعروفیتی بـه همراه‌ آورد که بندر نیویورک، کـشتی مـسافربری عـظیم‌ نورماندی را پانزده دقـیقه بـه خاطر تاخیر وی از حرکت بـازداشتند تـا این بافنده و تاجر فرش های‌ سحرآمیز کرمان،از رجعت به‌ سمت شهر کوچک خود باز نماند چـرا کـه به عقیده سیسل ادواردز،اگرچه «کرمان شـهری اسـت‌ با بـناهای خـشت و گـلی که مقداری از آن نیز ویـران‌‌ شده‌ است...و به هیچ‌ وجه شهری برجسته و قابل‌ ملاحظه به شمار نمی‌رود، با این همه نـام آن در سـراسر جهان شهرت دارد زیرا بهترین نوع قـالی تـوسط مـردم ایـن‌ شـهر بافته‌ می‌شود‌».
و امـروز مـا شاهدیم که مردم کرمان از مردان خلاق و پرتلاشی چون مرحوم مصطفی کمال به عنوان یکی از کسانی کـه مـوجبات شـکوه و شهرت‌ جهانی‌ قالی کرمان‌ را فراهم آوردند‌ و بـا‌ هـنر مـنحصربه‌ فرد خـود،بـر لوح زریـن‌ افتخارات بی‌شمار مردم این دیار، نقش‌ونگاری‌ جادوئی پدید آوردند، به نیکی یاد می‌کنند، لکن، این پایان‌ حکایت قالی‌ کرمان‌ نیست، چرا که محققان‌ و متخصصان‌‌ بزرگ قالی دنـیا براین عقیده‌اند که «نفیس‌ترین و ظریف‌ترین قالی ایران یا بهتر بگوئیم قالی دنیا در شهر کرمان تهیه می‌شود...به این ترتیب می‌توان با اطمینان خاطر، نشان افتخار را‌ به‌ قالیبافان کرمان اعطا کـرد».
و بـالاخره مصطفی کمال،یکی از جمله قالیبافان و تجار معروف فرش کرمان در سال 1330 در تهران دارفانی را وداع گفت‌ و در جوار حرم مطهر حضرت عبد‌ العظیم‌ به خاک‌ سپرده شد.
اما سزاوار است تا از بافندگان فـرش، ایـن هنرمندان بی‌نام و نشان صنعت قالی کرمان نیز‌ یادی به میان آوریم، همانان که رنگ سرخ‌ جبینشان،در کارگاه‌های‌ تاریک‌ و نمور‌ فرش بافی با زردی گـرائید، لکـن سر پنجه‌های نقش آفرینشان، پایـان هـنر را با هارمونی چشم‌نواز نخ‌ و ‌‌رنگ‌ وگره به منصه ظهور نشاند تا داوران هنر و صنعت‌ قالی ایران اعتراف‌ کنند‌ که‌«... شـاهکار قـالی‌های ایران قالی کرمان اسـت. طـرح و انتخاب رنگ‌ در این‌ قالی‌ها به حد اعجاز زیب و خیال‌انگیز است. در قالی کرمان را‌ به ندرت‌ می‌توان از‌ نظر‌ رنگ با یکدیگر شبیه دانست.رنگهای انتخاب شده‌ا ی‌ که هنرمندان قالیباف و طراح کرمانی کـنار هـم قرار می‌دهند و طرحی‌ که با این رنگ ها ساخته می‌شود کمتر می‌توان از آنها خرده گرفت و یا‌ بهتر از آن را انتخاب نمود».
اما اکنون دیر زمانی است که با پایان زندگی اکثر بافندگان فـرش، ایـن هنرمندان بـی‌نام و نشان صنعت قالی کرمان،معدود تجار بزرگی‌ چون مصطفی کمال‌، شهرت‌ جهانی قالی کرمان به یادها و خـاطره‌ها پیوسته و این میراث ارزشمند ملی، در زوالی‌
(صفحه 56)
ناباورانه‌، آرزوی‌ آن روزی را بر دل شیفتگان این هنر گذاشته که بـاز ‌ ‌هـم از فرش کرمان این‌گونه تعریف شود: «هیچ متاعی با قالی کرمانی‌ که از پشم یـا ابـریشم بـافته‌ می‌شود‌ و از لحاظ نفاست و ظرافت و رنگ‌آمیزی فوق العاده اعلا و ممتاز است نمی‌تواند رقابت کند و این‌ صـنعت بطور قطع از نفیس‌ترین صنایع ظریفه‌ای است که در دنیا بوجود آمده و بدون اغراق‌ یـک‌ پارچه‌ قالی کرمان هـر قـسم قالی‌ دیگری‌ را‌ تحت الشعاع قرار می‌دهند».

اطلاعات منبع:
گنجینه اسناد
مولف: بابک افشار
بهار و تابستان 1380 - شماره 41 و 42
صفحات نقل شده: (از صفحه 50 تا 56)


این فایل دارای تصاویر است برای دسترسی به فایل تصاویر می توانید نسخه pdf آن را دانلود نمایید.
دانلود مقاله

ادامه مطلب

علل رکود و عقب افتادگی قالی ایران

در این مورد در کتاب «هنر و صنعت قالی در ایران» به نقل مستقیم آمده است:
(صفحه 21)
علل رکود و عقب افتادگی قالی ایران
1- مواد تعاونی و روش های کار
راجع به شرایط محیط کارگران قاليبافي به اندازهای بحث و گفتگو شده است که دوباره آوردن آن مطالب در این کتاب کار بیهوده ای خواهد بود چون صنعت قالی بافی بنظر من يك صنعت دهقانی است و اگر مزد کار دريك کارخانه چیت سازی و به کارگاه قالی بافی مقایسه شود تفاوت فاحش این دو آشکار میگردد و هر قدر که کارخانجات تازه در شهرستانها و مراکز قالیبافی ایجاد شود بهمان نسبت از تعداد کارگر قالیباف کاسته خواهد گردید و این صنعت منحصر بدهقانانی خواهد بود که در هفت ماه سال تقريبا بدون کار هستند و این موضوعی نیست که تنها در ایران با آن مواجه هستیم ، حتى در انگلستان نیز صنایع دستی نساجی در بین دهقانان رواج فراوان دارد.
از شرایط کار که بگذریم محیط کار و طرز عملیات رنگرزی در کارگاه های قالیبافی با چند هزار سال پیش تفاوت چندانی نکرده است در گزارشی که آقای مهندس فریدون آقاسی از قالیبافی کرمان نوشته است آمده که در بیشتر نسخ رنگرزی از ادرار گاو بعنوان يك ماده اساسی استفاده میشود و همین موضوع در کتاب قالی ایران نیز عنوان شده است. در تاریخ رنگرزی در کتاب حاضر در شرح پاپیروس استکهلم که طريقه رنگرزی را در مصر قديم شرح میدهد . ملاحظه میگردد که در هفت هزار سال پیش در مصر نیز از ادرار
(صفحه 22)
گاو و مدفوع خود برای عمل رنگرزی استفاده میشده است.
دیده میشود که تکنیک کار هنوز در شرکت فرش که خود را از عوامل مهم بهبود فرش در ایران میداند با مصر هفتهزار سال پیش قابل مقایسه است .
نمای رنگرز خانه هائی که از خرابه های پمپی بیرون کشیده شده اند در بیشتر موارد بهتر از کارگاههای رنگرزی و قالیبافی تبریز ، اصفهان و کرمان میباشد.
درحالیکه سولفات آمونیوم بعنوان کود شیمیائی با قیمت بسیار ناچیز در اختیار زارعین قرار گرفته است استفاده از قره قروت و دوغ و ادرار گاو (گاهی بعنوان تقلب از ادرار خودشان استفاده میکنند .. از گزارش مهندس آقاسی ) واقعا تعجب آور است . علل اینکه رنگرزان قالي حتى المقدور فقط به نسخ خود اطمینان دارند آن است که هرگز کسی پیدا نشده است عملا بآنها بفهماند
که مواد تعاونی تازه کمک ارزنده ای به بهبود شرایط و کیفیت و کمیت کار آنها مینماید.
من از رنگرز کرمانی انتظار آنکه یکباره شیوه های کهن که هزاران سال پدران او در رنگرزی بکار میبرده اند پشت کنند هرگر نداشته ام . چون در کنار پایتخت در کارگاه پشم شوی شرکت فرش با و جود تذکرات فراوان اینجانب و به دیگر کسانی که از این کارگاه دیدن کرده اند هنوز پشم را باسود سوز آور شستشو میدهند. اگر توجه داشته باشیم بشم در محلول 5/2 درصد سود در حالت جوش مدت چند دقیقه کاملا حل میشود آنوقت باید بکسانی که چنین دستور العمل را صادر کرده اند. آفرین گفت .
در گزارشهای جالبی که از چندین نفر سپاهی دانش دیده ام و همچنین در بررسی هائی که شخصا در آذربایجان همدان ، کرمان ، اراك، مشهد، اصفهان بعمل آوردم چنین اشتباهاتی در بیشتر کارگاههای قالیبافی بچشم میخورد.
۲- فرشهای قدیمی قلابی و یا کهنه نما کردن فرش
در کتاب قالی ایران گفتگوی مفصلی راجع به قالیهای نفیس ایران که در
(صفحه 23)
موزه های خارج درج شده است ، با کمال تاسف بایستی این حقیقت گفته شود که تعداد قابل توجهی از این قاليها اصل نیستند بلکه با روش با «دواشور» آنها را کهنه نما کرده اند. بطور مثال از تعداد زیادی قالی که در موزه ویکتوریا آلبرت لندن نگهداری میشود پس از آنکه با روشهای علمی تند و نمونه برداری و آزمایش گردید ملاحظه شد که رنگ آنها نه تنها طبیعی نیست بلکه از رنگهای بازیک میباشد ( رنگی که بنام انیلین و يا جوهری در کتاب قالی ایران نام برده شده است ) تعداد بیشماری از این قالی ها را من در بازارهای اروپا مشاهاده کردم و پیدا شدن روشهای جدید آزمایشگاهی برای شناسائی رنگ و قدمت الياف باعث آن گردیده است که کمتر توجهی دیگر به قالیهای کهنه و قدیمی ایران شود. من از بابت این تقلبها تاسف نمیخورم چون سزای غارتگران آثار باستانی و نفیس ما بهتر از این نمیتواند باشد. اکثر قالی های نفیس را بطور قاچاق از ایران خارج کرده اند و یا از ساده لوحی و عدم توجه و پول پرستی متولیان امامزاده ها و بقاع متبرکه و یا صاحبان آنها استفاده نموده و بهای ارزان خریداری نموده اند و هم اکنون نیز تعداد زیادی کار گاه در تهران ، تبریز و سایر شهرستانهای بزرگ وجود دارد که کار آنها دواشور کردن قالی های صادراتی میباشد .
روش دواشور کردن بصورت زیر میباشد.
پشم که در مجاورت باکلر قرار گیرد قسمتی از فلسهای خود را از دست داده صاف و صیقلی میگردد . این عمل را در اصطلاح کلرینه کردن پشم مینامند و بیشتر برای ضد نمدشدن پارچه های پشمی بکار میبرند. اگر توجه داشته باشیم که علل شفافیت فرشهای قدیمی و باصطلاح پاخورده آنست که در اثر کثرت اصطكاك با عوامل خارجی الیاف پشم تیزی نوك فلسهای خود را از دست داده و صیقلی میشود حال همین عمل را چنانکه ذکر شد در مجاورت سود و پودر سفیدگری (هیپو کلریت کلسیم) انجام میدهند در بیشتر کار گاههائی که اینجانب
(صفحه 24)
دیده ام و مطالعاتی که در روی آنها انجام دادم چنین نتیجه گرفتم که آنها از هر- وسیله برای بدتر کردن جنس و رنگ پشم استفاده میکنند و این آزمایش فرضیه کهنه و قدیمی را که رنگ های طبیعی پس از گذشت سالیان دراز دارای شفافیت خاصی میگردند را باطل مینماید.
٣- تصورات غلط درباره رنگهای شیمیائی و طبیعی
یکی دیگر از علل عقب افتادگی فرش ایران در آن است به غلط عده زیادی اینطور تصور میکنند که رنگهای شیمیائی دارای ثبات خوبی در برابر نور و شستشو در روی پشم نیستند و بالعکس رنگهای طبیعی دارای ثباتی عالی و قابل شستشو میباشند در حالیکه از کلیه طبقات رنگی که تمایلشان نسبت به جذب شدن در پشم زیاد میباشد تنها رنگهای جوهری وعده کمی از رنگهای اسیدی قوی میباشند که ثباتشان در برابر نور و شستشو رضایت بخش نیست و چون اولین بار پای همین رنگها به ایران باز شد و بلافاصله در روی فرش بکار رفت حال همه همان عقیده اول را تکرار میکنند ، در حالیکه سری رنگهائی نظیر رنگهای پره متالیز و پری متالیزه رآکیو و رنگهای دندانه ای و بالاخره رنگهای میلینگ دارای شفافیت و ثبات فوق العاده در غالب زمینه ها میباشند .
طریقه بکار بردن این رنگها بسیار ساده میباشد. در مقایسه و نمونه برداری که از طرف یکی از استادان دانشگاه لیدز بنام پروفسور Ratee که بدعوت مؤسسه استاندارد ایران آمده بود در مورد رنگهای طبیعی ایران بعمل آمده است (نمونه هائی که از کارگاههای رنگرزی قالی در شهرستانهای مختلف جمع آوری شده است) نشان میدهد که رنگهای طبیعی نه تنها از نظر ثبات رنگ در برابر نور مزیتی برنگهای شیمیائی ندارند بلکه در بسیاری از موارد حداقل ثبات را در برابر نور نشان میدهند . همین آزمایشات بدفعات مکرر از طرف اینجانب و دیگران در آزمایشگاه رنگرزی دانشکده صنعتی انجام شده است و نتایج آن همیشه بصورت گفته شده در بالا بوده است . ولی بهر حال مسئله عدم ثبات عده ای از
علل رکود و عقب افتادگی قالی ایران
(که مدتها تصور می شد مربوط به قرن دوازدهم می باشد ولی پس از اینکه با روش های جدید علمی نمونه برداری و آزمایش کردید ، علوم شد که رنگ الياف آن بارنگی (جوهری) می باشد و در این اواخر بافته شده است.)

(صفحه 25)
رنگ های طبیعی در برابر نور از اهمیت بقيه آنها بهیچوجه نمیکاهد حتی در کشورهای پیشرفته ای نظیر انگلستان و آلمان در صنایع دستی نساجی از رنگهای طبیعی بعنوان ماده اولیه رنگرزی در بیشتر موارد استفاده میگردد.
ماده اولیه غالب رنگهای قالی را میتوان در گیاهان ایران پیدا نمود . در زمینه انواع زردها از برگ مو ، برگ توت ، برگ چنار ، اسپرک ، زرچوبه ، چای ، چوب زرد و گاهی زعفران و در زمینه قرمز ها از رو ناس ، بقم قرمز و نوعی گل سنگی که در کوهپایه های ایران فراوان است و همچنین شاه توت در فصل آن استفاده میشود.
در زمینه های تیره و خاکستری بیشتر گیاهان ایران نظیر گردو ، پوست انار ، بز غنج دانه های ایران، سماق که دارای مقدار فراوانی مازوج (مواد تانن دار) میباشند که همراه با زاج سياه ( سولفات آهن ) انواع رنگهای تیره و کدر تا نزديك بمشگی را بدست میدهند . تنها در زمینه آبی و رنگهای مشتق شده آن میباشد که از رنگهای طبیعی بایستی چشم پوشی کرد چون نیل طبیعی دیگر مصرف چندانی ندارد و بدست آوردن آن بمناسبت عدم ورود آن به ایران بسیار مشکل است ولی در کوهپایه های ایران مخصوصا در نواحی کردستان از گیاهی برای بوجود آوردن رنگ سبز استفاده میکردند که متأسفانه نتوانستم نمونه ای از این گیاه را تهیه کنم ولی نمونه های پشم رنگ شده را با این گیاه در چند مورد مشاهده کردم امیدوارم با همکاری سازمانهای ذینفع بتوانم جستجوی خود را در این مورد دنبال کنم.
۴- عدم استفاده از پشم مرغوب
متأسفانه از موقعی که صادرات فرش ایران بکشورهای اروپائی زیاد شد کیفیت فرش نیز با ازدیاد کمیت آن سیر نزولی پیدا کرد. استفاده از پشم نامرغوب مانند پشمهائی که برای بار دوم از صورت پارچه و نخ خارج شده و دوباره رشته شده اند يك امر ساده و پیش پا افتاده ای است.
(صفحه 26)
بعضی از فرش های صادراتی ایران را پشم های غیر مرغوب تشکیل میدهد۔ حتی در چند سال قبل عده ای از صادر کنندگان فرش طمع و جسارت را بحدی رساندند که بجای پشم طبیعی از الیاف مصنوعی سلولوزی پشم نما نظیر کوپر آمونیوم ویسکوز استفاده کردند. خوشبختانه در اثر ضربه ای که همان ابتدای کار بایشان وارد آمد از ادامه آن صرفنظر کردند . از این نوع فرش و قالیچه ها هنوز می توان کم و بیش در بازار تهران پیدا نمود. حال همین پشم را برای مرتبه چندهم دوا شور نموده و بعنوان قالی قدیمی بکشورهای دیگر صادر میکنند و مرتبا نیز شکایت میکنند که چرا فرش ترکیه و رومانی و چین کم کم جای فرش ایران را در بازار های اروپا پرمیکند . در این مورد دولت بایستی با قاطعیت تمام جلوی این سوء استفاده مشتی دلال و صادر کننده فرش را سد نمایند .
امید است که این مختصر با تمام نواقص و کم مایگی هایش بتواند راهنمای کوچکی برای رنگرزان و قالیبافان در سراسر ایران شود. مسلما اشتباهات فراوانی در این کتاب بچشم خواهد خورد و شاید انتشار آن باعث نگرانی و اعتراض عده ای از دوستان و همکاران اينجانب شود. ضمن پوزش از آنان و تشکر از کسانی که من را در انجام رساندن این هم یاری نمودند امیدوارم که بتوانم با تکمیل کتاب حاضر دین خود را به هنر و صنعت قالی در ایران ادا کرده باشم.


اطلاعات منبع:
کتاب هنر و صنعت قالی در ایران
مولف: منصور ورزی
ناشر: رز
چاپ اول: 1350
چاپ دوم: 2535
صفحات نقل شده: 21-26

ادامه مطلب

رنگرزی در قالی سیستان

در این مورد در کتاب قالی سیستان و به نقل مستقیم آمده است:

(صفحه 56)
رنگرزی

در قالی سیستان، رنگرزی سنتی از میان رفته است. در رنگرزی سنتی از جغک، گل گز، ناش (پوست انار)، برگ تاک، پوست کالک، کوکنار، زعفران، مشلگ ( میوه ی چغک)، نیل، پلمک، زمی مشکک و بالاخره رودنگ (روناس) و به عنوان دندانه از زاک ( زاج سفید) و شار (زاج سیاه، اکسید آهن) استفاده می شد. (برای شناختن این مواد رنگی به فرهنگ اصطلاحات کتاب مراجعه شود.) طرز رنگرزی کم و بیش مثل دیگر نقاط ایران بوده است، مثل شستن پشم در آب رود، جوشاندن پشم با رنگ و دندانه به میزان معین و شستن پشم پس از رنگرزی و آفتاب دادن آن.
در قدیم احتمالا از پوست گردو، زردچوبه و مواد دیگر هم استفاده می شده که اکنون فراموش شده و مواد بالا را هم پیران به سختی به یاد می آورند.
در رنگرزی نو صرفا از رنگ های شیمیایی و نیل تولید هندوستان استفاده می شود و رنگرز طبق فرمولی که یاد گرفته، و اغلب دستور کاری است که به صورت بروشور برای نماینده ی شرکت تولید کننده فرستاده شده است، عمل می کند. در حال حاضر، رنگرزی هر کیلو پشم در حدود صد تومان تمام می شود. در بین دو دوره ی قدیم و جدید، مدت زمان کوتاهی، شاید مجموعا بیست سال (با آغاز جنگ جهانی دوم) مردم خود با رنگ های شیمیایی (مثل آلیزارین) در خم ( xom) یعنی خم رنگرزی و طبق فرمولی که از فروشنده ی رنگ می گرفتند، خامه و پود را رنگ می کردند.



اطلاعات منبع:
کتاب فرش سیستان (تک مضمونی های فرش-1)
مولف: علی حصوری
ناشر: انتشارات فرهنگستان
چاپ اول 1371
صفحه نقل شده: 56

ادامه مطلب

مواد اولیه در قالی سیستان

در این مورد در کتاب قالی سیستان و به نقل مستقیم آمده است:

(صفحه 55)
مواد اولیه
فرش سیستان که اکنون تقريبا منحصر به قالی گستردنی است دارای سه نوع ماده ی اولیه است
الف - پشم که خود در گونه است:
١- پشم محلی گرفته از گوسفندان مشهور که اغلب پشمی سفید و خوش جنس دارند. آن را می چینند، خود می رسند. این رشته دستریس است. امروزه آن را به شهر می آورند و به رنگرز می دهند. رنگرز آن را با رنگ های وارداتی شیمیایی (اغلب ساخت کارخانه های آلمان یا هند) رنگ می کند،. در این موارد برای پرز قالی از پشم ولی در تاروپود گاه از نخ استفاده می شود و استفاده از نخ رو به توسعه است
۲- پشم بازاری ( که اغلب محصول خراسان است و از بازار می خرند. جنس این پشم قابل مقایسه با پشم محلی نیست اما در فروش چندان تفاوتی با آن ندارد. قالی با این نوع پشم نیمی تمام پشم و نیمی با چله ی (شت) نخی بافته می شود. برای هر متر مربع قالی بین هزاروپانصد تا دو هزار تومان ماده ی اولیه مصرف می شود. (بهترین پشمی که مصرف می شود در اول خرداد ۶۹ کیلویی ششصد تومان بود.) فرشی که با چنین پشمی بافته شود از نظر دوام قابل مقایسه با فرشی نیست که با پشم بومی بافته شده است، شاید عمر آن یک سوم قالی با پشم بومی باشد. اگر بخواهند پشم بومی یا چیزی هم پایه ی آن بخرند، در حدود دو برابر قیمتی که گفته شد تمام می شود .
ب - نخ، محصول کارخانه های ریسندگی است و از مشهد به سیستان آورده می شود.
(صفحه 56)
ج - مو. در بازار زابل برای هر قالی در حدود نیم کیلو هم مو ( موی بز ریسیده) فروخته می شود زیرا اکنون لوار همه ی قالی های سیستانی (شاید تحت تأثير قالی بلوچ و نیز به جهات مادی) موئین است.
باید یادآور شد که در قالی سیستان، پود نخی ( که بسیار ارزان تر تمام می شود) در حال رواج است.


اطلاعات منبع:
کتاب فرش سیستان (تک مضمونی های فرش-1)
مولف: علی حصوری
ناشر: انتشارات فرهنگستان
چاپ اول 1371
صفحات نقل شده: 55 الی 56

ادامه مطلب

بافته های سیستان و همسایگان آن

در این مورد در کتاب قالی سیستان و به نقل مستقیم آمده است:

بافته های سیستان و همسایگان آن
قالی سیستان هم به دلیل تاریخ طولانی خویش و هم به دلیل قرار گرفتن در مرکز جهان قدیم، بی شک از قالی های همسایه تأثیر پذیرفته و در آنها اثر گذاشته است. قالی هایی که بر زیراندازهای سیستانی اثر گذاشته اند، بافته ی ایرانیان همسایه و احيانا ترکمن ها هستند و همین ها هم از قالی سیستان تأثیر پذیرفته اند، اقوام غیر ایرانی این منطقه، مثل دراویدی هاو هندوها قالیبافی نداشته اند و در شبه قاره ی هند سابقه ی قالیبافی از قرن دوازدهم هجری (هفدهم میلادی) است.

رابطه با بلوچ ها


از میان اقوام همسایه، رابطه ی سیستان و بلوچستان به ویژه در این زمینه بسیار نزدیک است، زیرا در واقع قالی سیستان کم کم در قالی بلوچ تحلیل می رود. اکنون تنها مقداری از نقش ها و رنگ ها، این دو قالی را از هم جدا می کند. چنان که دیدیم هر چه به عقب برویم تمایز این دو بافته از هم بیشتر می شود و بنابراین به احتمال زیاد در آینده ی نزدیک - به شرطی که اساسا قالی بافی به عنوان یک حرفه ی سود آور یا دست کم بی نیاز کننده بتواند دوام بیاورد - تمایز بین آن دو باز هم کمتر خواهد شد. زوالی که اکنون گریبان گیر قالیبافی بومی در منطقه است به این روند کمک می کند زیرا تنوع رنگ خامه ها و سپس تنوع نقشه ها را کم کم از بین می برد، به ویژه هنگامی که تعداد رنگ ها محدودتر می شود و تمام یا عمده ی پشم مصرفی از
(صفحه 46)
جای دیگری ( مثل خراسان) تأمین می شود.
اکنون وجوه اشتراک قالی سیستان و بلوچ بسیار زیاد است. این وجوه اشتراک به ترتیب اهمیت چنین است: ۱- فنون، ۲- نقشمایه ها، ۳- اندازه ها، ۴- نقشه ها، ۵- رنگ ها، 6- ضمایم (گلیمک، ریشه، لوار و ...).
اینک یک یک این موارد را به طور خلاصه بررسی می کنیم:
1- فنون. چنان که قبلا اشاره شد اکنون فنون بافت در هر دو منطقه یکی است. قالی با گره فارسی بافته می شود و تمایل گره به طور عمده به چپ است به طوری که تمایل گره به راست را متعلق به دیگران (غیر سگزی و غیر بلوچ) می شمارند. قالی بومی یک پود دارد که معمولا رنگی است. اگر چله پشم باشد، رنگ نشده است. دار بافندگی افقی است و با دست گره زده و پود رد می شود.
۲- نقشمایه ها. تعداد نقش مایه های مشترک بین بلوچی و سگزی بسیار زیاد است، اما هر کدام چیزهایی دارند که دیگری ندارد. نقش چهره ی انسان ویژه سیستانیان است و بلوچ ها اگر هم انسان را نقش مایه قرار دهند به صورت آدمک در می آورند یا به ندرت آن هم با تمام اندام تصویر می کنند، در حالی که سیستانیان تنها چهره و سر و گردن را به کار می برند. در این کار بلوچ ها بیشتر به چهره ی مرد می پردازند و سیستانیان به هردو چهره و در مواردی تنها به چهره ی زن و آن وقتی است که قالی به عنوان یادبود با یک کار با ارزش، پرده یی و امثال آن بافته شود. البته نام نقش مایه ها بین دو قوم متفاوت است اما شکل آنها یکی است یا بسیار به هم نزدیک است. نقش مایه هایی مثل آهو، بز، شتر، ستاره، چپات أشتر، درخت، گل، دودنی و ... که در هر دو فرهنگ و هر دو محیط وجود دارد، کاملا مشترک است، نرمش، تحرک و جابه جایی نقش مایه های سیستانی بیش از نقش مایه های بلوچی است.
۳- اندازه ها. قالی های بلوچی معمولا کوچکتر از سیستانی بافته می شود. جالب این است که با پیشرفت روزگار تمایز بین دو نوع قالی از این نظر اندکی بیشتر شده است به طوری که اکنون قالی سیستان با اندازه ی بزرگتری بافته می شود. اکنون قالی ۳۰۰× 140 در سیستان فراوان بافته می شود در حالی که این اندازه را تنها بلوچ های ساکن سیستان می بافند و گرنه در خود بلوچستان اندازه ها کوچکتر است. در سیستان قالی نیز بافته می شود در حالی که بافته های بلوچستان به طور عمده قالیچه است. (در اثر دایر شدن کارگاه های شرکت فرش، سازمان صنایع دستی و شرکت های خصوصی برخی از شهرنشینان به بافتن قالی رغبت يافته اند ولی عدم رواج آن احتمالا علل دیگری دارد.)
(صفحه 47)
4- نقشه ها. همچنین هرچه پیش می آییم نقشه های سیستانی و بلوچی به هم نزدیک می شوند و هرچه به عقب برویم تمایز بیشتر است. سیستانیان در قدیم، تا اوایل قرن چهاردهم هجری (بیستم میلادی)، در تعدادی از نقشه های خود، تمایزی بین متن و حاشیه نمی گذاشته اند و نقش مایه های هر دو را در هم به کار می برده اند در حالی که بلوچ ها چنین چیزی ندارند.
بلوچ ها هرگز مجلس نمی بافته اند، در حالی که سیستانیان مجالسی به ویژه از خواجه حافظ بافته اند. نقشه ی کاخ (هوشنگ شاه؟) ویژه ی سیستانیان و آن هم به شکلی است که هیچ همانندی با بافته های همدان، ساروق و ... (غرب ایران) ندارد. تنها وجه اشتراک در این مورد چند چهره با هم است که در بافته های هر دو قوم کم و بیش شبیه هم است جز این که سیستانیان در بافتن چهره ی زن آزادترند.
5- رنگ ها. در گذشته رنگ بافته های بلوچ بسیار تفاوت داشته است و به آن اشاره کردیم. هنوز در بافته های سیستانی رنگهای روشنی مثل سفید، زرد، صورتی و شتری کمرنگ دیده می شود، در حالی که رنگ های بلوچی همه تند است. امروزه بخش مهمی از قالی های سیستان هم با همان رنگه ا بافته می شود و علت عمده ی آن زوال رنگرزی بومی، محدودشدن رنگ ها و بازار یکسان پشم (یعنی خراسان ) است.
۶- ضمایم . مقصود از ضمایم قسمت های حاشیه و کم اهمیت تر قالی مثل گلیمک، ریشه، لوار، پرداخت و ... است. قالی سیستانی قدیم گلیمک های پهن داشت و هنوز هم گلیمک سیستانی پهن تر از بلوچی است. گاه گلیمک سیستانی رنگی است، و این ویژگی بافته های سیستانی است به ویژه وقتی نقش داشته باشد. در ریشه تفاوت عمده یی دیده نمی شود، در برخی از بافته های قدیم سیستان، ریشه بسیار بلند بود و این هنوز هم گاه گاه دیده می شود. لوار بافته های قدیم سیستان پشم بوده و امروزه هم پشم و هم موی بز به کار می رود اما در بافته های بلوچ به طور عمده موی بز به کار رفته است. قالی سیستان پرداخت ماهرانه تری دارد، بافت یکدست تر و سرکجی کمتر از دیگر ویژگی های آن است.
باید تذکر داد که بافته های معروف به بلوچ خراسان بیشتر تحت تأثیر بافته های سیستان و سپس بافته های خراسان، از جمله ترکمن است تا بلوچ. علت این است که سیستانیان طی کوچ خود به شمال غرب خراسان تا مازندران در همه ی این نواحی اثر گذاشته اند.
(صفحه 48)

رابطه با ترکمن ها


قالی ترکمن از دور و با یک نگاه، ساده، بسیار مستقل و منحصر به فرد جلوه می کند، اما مطالعه در نقش مایه ها، رنگ ها و فنون آن نشان می دهد که این قالی چندان مستقل هم نیست. شاید مهم ترین ویژگی قالی ترکمن این باشد که هرچه از هر جا در این قالی اقتباس شده، رنگ قومی ترکمن را یافته است وگرنه نام بسیاری از نقش مایه ها فارسی است، مثل پارسی (تاج)، فیلپی گول (گل)، چک، قوچائک و بسیاری دیگر. به همان ترتیب که در مورد بلوچ ها انجام داده ییم قالی سیستانی را با ترکمنی به ترتیب (ولی نه ترتیب اهمیت) در زمینه های زیر مقایسه می کنیم: ۱- فنون، ۲- نقشمایه ها، ۳- اندازه ها، ۴- نقشه ها، ۵۔ رنگ ها، 6-ضمایم.
1- فنون. از نظر فنون بافت، ترکمن ها دچار دوگانگی هستند. آن دسته از ایشان که به ایران نزدیک ترند گره فارسی به کار می برند و آنها که دورترند بیشتر گره فارسی و کمتر گره سکایی (ترکی). از آنجا که ترکمن ها یک قوم شمالی هستند انتظار این است که گره سکایی داشته باشند اما در عمل چنین نیست زیرا به نظر می آید که با وجود پراکنده بودن سکاها در حوالی دریای خزر، بیشتر ساکنان غرب آن دریا هستند که گره سکایی را به کار می برده اند و ملت های دیگر از آنان گرفته اند، چنان که اکنون ترکان آسیای صغیر (آناتولی) تنها گره ترکی را می شناسند. از جهات دیگر تفاوت اساسی بین ترکمن ها و سیستانیان وجود ندارد. به ویژه امروزه که سیستانیان گره سکایی را فراموش کرده اند. دار هر دو افقی است و دار عمودی در هر دو به یک نسبت نفوذ می کند و پودگذاری شبیه هم است.
۲- نقشمایه ها. تعداد نقش مایه های مشترک بین سیستانیان و ترکمن ها بیش از آن است که در آغاز تصور م یشود. در مقایسه ی سطحی شباهتی بین هنر این دو قوم وجود ندارد اما بررسی عمیق تر، گاه نتایج شگفتی به بار می آورد. آنچه مانع در این رابطه می شود ویژگی های سبکی کار هر دو قوم به ویژه ترکمن هاست که از این لحاظ استقلال خود را هنوز و آنچنان نگه داشته اند که امروزه قالی ترکمن بیشتر شبیه یک کار ماشینی است تا دستی. ترکمنان در طول تاریخ آنچه را از همسایگان گرفته اند چنان رنگ بومی و خودی زده اند که تاکنون برگرداندن آنها به مأخذ اصلی امکان پذیر نشده است. اینک به چند نمونه از آنها که به نظر می آید از قالی سیستان گرفته شده باشد، توجه می کنیم. باید تذکر داد که این نمونه ها شامل نقش مایه های تاریخی ترکمن ها و نیز آن بخش از نقش مایه ها می شود که دیگر کاربردی بین ترکمن های ایران ندارد، اما چه در ترکمنستان تازه مستقل، چه در شمال افغانستان – و
(صفحه 49)
حتی در میان ازبک ها و قرقیزها - کاربرد دارد و هنرمندان جدید ترکمن، در اتحاد شوروی (سابق)، بر روی آنها کار کرده و ابتکارهای جالبی زده اند که متأسفانه تأثیر اندکی در قالیبافی ایشان کرده است. از آنجا که تعداد این نقش مایه ها بسیار و تحقیق و مداقه در آنها بسیار اندک بوده است، چند نمونه را توضیح می دهیم و بقیه را تنها باز می شماریم.
الف) کجاوه. یکی از نقشمایه های رایج در قالی سیستان است و این رواج در هیچ قالی دیگری دیده نمی شود. این نقش مایه را همه ی اقوام ترک شرقی و حتی ترک زبانان غرب، مثل قفقازی ها، تقلید کرده اند. دلیل تقلید این است که نام آن یا ایرانی است یا ترجمه از فارسی. ازبک ها، قرقیزها و قفقازی ها با تلفظهای مختلف آن را كجاوه می گویند (قرقیزی و ازبکی: kejebe، قفقازی:kajawa) در ترکمنی آن را أو ادان (ovadan) می گویند به معنی خانه دان، جای خانه و شکل آن تقریبا در همه جا یکسان است جز این که قومی که اساسا دارنده یا مبتکر آن است، با تنوع بیشتری از آن استفاده می کند به طوری که کجاوه ی سیستانی با شکل های گوناگون تا ده نوع می رسد و از حاشیه ی باریک تا حاشیه ی پهن و متن قالی را می گیرد ولی کجاوه ی ترکمنی یکی دو نوع بیشتر نیست، چنان که کجاوه ی قفقازی.
ب) کجک. این نقش مایه که در سیستانی به شکل های مختلف رایج است، بیش از آن بين تركمن ها دیده می شود و با همان تنوع، بلکه شدیدتر. قرقیزها و ازبک ها هم آن را با تنوع بسیار کمتری دارند. ترکمن ها آن را چک یا قچک ( kocaklqorak) می گویند و آن تلفظ قوچک فارسی است، چه این نقش مایه اصولا از سر قوچ (معمولا به شکل دو شاخ خمیده) گرفته شده است. تلفظ قرقیزی و ازبکی واژه بسیار نزدیک به ترکمنی است. از طرفی کجک سیستانی به معنی دو زلف کجی است که پیشانی را می گیرد. اما در عین حال کجک سیستانی به قوچک می ماند. انسان ناگزیر به این نتیجه می رسد که در نقش مایه ی شبیه هم کجک و قوچک در سیستانی، به علت همانندی بسیار، در هم رفته، یک نقشمایه را پدید آورده اند و از نام های بسیار شبیه هم آنها هم یکی مانده است. جالب است که در غرب دریای
(صفحه 50)
خزر نام این نقش مایه به ترکی ترجمه شده و آن را بوینوز (buyuz) می گویند. ترکمن ها بعدا این کار را کرده اند، زیرا در بین آنها قچک معروف تر از بوینوز است.
ج) چپات أشثر، فیلپی گول (filpay gi). این نقش مایه در میان هر دو قوم، فراوان به کار می رود. سیستانیان آن را جای پای شتر می انگارند و ترکمن ها، امروزه بدون این که معنی فارسی آن را بدانند، نام فارسی آن را اقتباس کرده و نقش مایه را جای پای فیل شمرده اند، اما این نقش مایه از میان این دو قوم بیرون نرفته است. اینک سوآلی که مطرح است این است که ترکمن ها آن را از کجا جای پای فیل شمرده اند. بی شک این نقش مایه ی قدیمی ایرانی است که نام خود را تنها در میان ترکمن ها به یادگار گذاشته است. آنچه در این میان مهم است این که چپات أشتر یا فیلپی، نقش مایه ی مرکبی است که در میان هر دو قوم اجزای آن یکی است. مثلا چه در چپات أشتر و چه در فیلپی گول چندضلعی هایی وجود دارد و در رأس های آنها زائده هایی که در هر دو فرهنگ پای مرغ نام دارد و به پای مرغ یا شاخه یی با سه برگ شباهت دارد. نامی که سیستانیان به نقش داده اند اصیل و از آن خودشان است و حتی به نظر می آید کلمه ی چپات یک واژه ی کهن از لهجه ی سگزی باشد؛ اما نام ترکمنی گرفته از فارسی و احتمالا از یک نقش عمومی و مشترک بین همه ی نیروهای ایرانی و از جمله سگزیان است. گل دیگری در ترکمنی جای پای اسب (آت ایسی at isi) نامیده می شود که گونه ی دیگری از چپات أشتر یا فیلپی گول است. بالاخره گونه یی هم وجود دارد که جای پای شتر(نویه تاپان tyan tapan) نام دارد.
د) دنده، دندانه. تعدادی از نقش هایی که بین ترکمن ها معروف به قابورقا (به معنی دنده های انسان) است هیچ شباهتی به دنده ی انسان ندارد و برعکس شبیه دندانه است. به این ترتیب به نظر می آید که دندانه یا دنده ی فارسی به غلط به ترکمنی ترجمه شده است. این نقش در شرق ایران بیش از همه بین سیستانی ها رواج دارد و به نظر م یرسد که ترکمن ها هم نام و هم نقش مایه را از سیستانی ها اقتباس کرده باشند.
هـ) چرخ فلک، چرخ پلک . نقش مایایی که سیستانی ها چرخ فلک می نامند، در بین ترکمن ها چرخ پلک نام دارد.
پنج نقش مایهی مشترک را توضیح دادیم. اما تعداد این گونه نقش مایه های مشترک بسیار زیاد است. اینک تنها به ذکر نام تعدادی از نقش مایه های ترکمنی که با سیستانی مشترک است و نام ایرانی هم دارد، مبادرت می شود. برای این که نكته ی گنگی باقی نماند، تلفظ فارسی
(صفحه 51)
اصطلاح و معنی آن داده می شود:
این فهرست را دست کم می توان سه برابر کرد. بررسی این گونه مطالب بیرون از وظیفه ی این کتاب است. اگر نقش مایه های قرقیزها و ازبک ها را هم به آنها بیفزاییم، دست کم پنج برابر خواهد شد. از همین مقدار، خوانندگان در خواهند یافت که قالی ترکمن تا چه حد تحت تأثیر بافته های شرق ایران بوده است. در شرق ایران نیز کهن ترین و مهم ترین قالی سنتی، سیستانی است.
۳- اندازه ها. در این زمینه هر دو قالی استقلال دارند و تحت تأثیر یکدیگر قرار نگرفته اند، جز این که به علت تقلید ترکمن ها از حاشیه های مکرر قالی سیستان، گاه عرض و طول قالی ترکمنی به شکلی خاص تحت تأثیر قرار گرفته و از الگوهای معمول بیرون رفته است بدین شرح:
قالی کهن سیستان دارای حاشیه ی فراوان است و در این صورت متن، باریک و بلند
(صفحه 52)
قالی کهن سیستان دارای حاشیه ی فراوان است و در این صورت متن، باریک و بلند می شود تا تناسب طول و عرض قالی به هم نخورد. ترکمن ها این حاشیه های فراوان را اقتباس کرده اند اما از عرض سنتی قالی نکاسته اند، در نتیجه عرض قالی های سنتی آنها - که دیگر در ایران بافته نمی شود- کمی بیش از معمول است.
4- نقشه ها ، تنها بخش اندکی از نقشه های دو نوع قالی بر هم منطبق است ، به طوری که می دانیم عمده ی نقش های ترکمنی تکراری هستند یعنی با تکرار یک یا چند نقش مایه شکل می گیرند. از میان قالی های سیستانی هم برخی چنین هستند و در این مورد است که شباهت زیاد می شود.
شدیدترین شباهت بین جانمازی ها یا سجاده یی های دو قوم است، به ویژه جانمازی هایی که نقش مایه ی اصلی آنها درخت است. گاه اگر جنبه های دیگر را در نظر نگیریم تشخیص متن قالی جانمازی ترکمن از بلوچی یا سیستانی مشکل می شود زیرا هر سه تقریبا شبیه هم هستند.
نقشه های دیگر از جمله نقشه های تکراری، جنبه ی دیگری از این شباهت هستند. تکرار قوچک، مهر، نشان، چارگوشه و لوزی نقشه های قدیمی ترکمنی را ساخته است که عینا در قالی قدیم سیستان وجود داشته است. در نقشه های قدیمی ترکمنی انواع چند ترنج دیده می شود که در قالی های سیستان تا دوره ی ما کاربرد فراوان دارد.
هرچه به این روزگار نزدیک تر بشویم، قالی ترکمنی از سیستانی فاصله می گیرد و پویایی و خلاقیت کمتری در آن دیده می شود، به طوری که امروز شباهت این دو از نظر نقشه، به ویژه در نگاه اول، بسیار اندک است. نقشه های قدیم خشتی با قاب قابی ترکمنی و نیز نقشه ی ترنج ترنج آن کاملا شبیه سیستانی است.
۵- رنگ ها. در این مورد هم هر چه به گذشته برویم شباهت قالی های سیستانی و ترکمنی بیشتر می شود، مثلا رنگ زرد در قالی های کهن ترکمنی بیشتر دیده می شود، چنان که در قالی سیستان. رنگ های روشن دیگری که در قالی قدیم هر دو قوم به کار می رفته به ترتیب عبارت است از : سفید، سبز، فیروزه یی و شتری کم رنگ. امروزه قالی سیستان رو به سوی قالی بلوچی می رود و قالی ترکمن صرفا با دو سه رنگ اصلی (لاکی، سیاه و سفید) و یکی- دو رنگ فرعی، مثل خاکستری، مشخص می شود. بی شک قالی ترکمن درون اتحاد شوروی (سابق) را باید چیز دیگری شمرد که مدت هاست رابطه ی آن با ایران قطع شده است، اگرچه در مورد قالی های بافت آن کشور تا جنگ جهانی دوم نیز همین احکام صادق است.
(صفحه 53)
۶- ضمائم. قالی های قدیم ترکمن از نظر داشتن گلیمک های پهن شبیه سیستانی هستند. به مرور، این گلیمک ها باریک شده و شبیه گلیم باف دیگر قالی های ایران شده اند. تعداد زیاد حاشیه ها نیز در نمونه های قدیمی هر دو نوع قالی چشمگیر است. لوار قالی ترکمن شبیه لوار قدیم قالی سیستان است و تاروپود آنها، هرچه به عقب برویم به هم شبیه تر می شود. قالی ترکمن در گلیمک خود آلأغورد(زنجیره) داشته است که در قالی سیستان دیده نمی شود. از آنجا که آلاغورد ویژه ی شمال ایران است، احتمال دارد که در بافته های سیستانی فراموش شده باشد.

رابطه با کردها


کردهای خراسان مدت کوتاهی است که به این ناحیه کوچ داده شده اند. اما بافته های آنان، به ویژه گليم و سوزن دوزی هایشان، سخت تحت تأثیر بافته های سیستان است. در خورجين ها و چنته های کردی خراسان به طور رایج از مایه های سیستانی، مثل مهر، استفاده می شود. متأسفانه اطلاعات ما درباره ی بافته های کردی خراسان، صرفا محدود به نقشه ها و نقشمایه هایی است که در آثار مکتوب فرش - آن هم تنها توسط نویسندگان غربی - منعکس شده است. در پایان کتاب تصویر تعدادی از مُهرهای دو خورجین کردی را می دهیم تا نزدیکی آنها به مهرهای سیستانی آشکار شود. (تصویر ۸۹) صرفا به عنوان تذکر باید گفت که عمده ی نقشه های قالی های این کردها با بخشی از قالی های سیستان کاملا منطبق است.

قالی سیستان


اطلاعات منبع:
کتاب فرش سیستان (تک مضمونی های فرش-1)
مولف: علی حصوری
ناشر: انتشارات فرهنگستان
چاپ اول 1371
صفحات نقل شده: 45 الی 53

ادامه مطلب

قالی سیستان و رابطه با کردها

در این مورد در کتاب قالی سیستان و به نقل مستقیم آمده است:

(صفحه 53)
رابطه با کردها
کردهای خراسان مدت کوتاهی است که به این ناحیه کوچ داده شده اند. اما بافته های آنان، به ویژه گليم و سوزن دوزی هایشان، سخت تحت تأثیر بافته های سیستان است. در خورجين ها و چنته های کردی خراسان به طور رایج از مایه های سیستانی، مثل مهر، استفاده می شود. متأسفانه اطلاعات ما درباره ی بافته های کردی خراسان، صرفا محدود به نقشه ها و نقشمایه هایی است که در آثار مکتوب فرش - آن هم تنها توسط نویسندگان غربی - منعکس شده است. در پایان کتاب تصویر تعدادی از مُهرهای دو خورجین کردی را می دهیم تا نزدیکی آنها به مهرهای سیستانی آشکار شود. (تصویر ۸۹) صرفا به عنوان تذکر باید گفت که عمده ی نقشه های قالی های این کردها با بخشی از قالی های سیستان کاملا منطبق است.

قالی سیستان

اطلاعات منبع:
کتاب فرش سیستان (تک مضمونی های فرش-1)
مولف: علی حصوری
ناشر: انتشارات فرهنگستان
چاپ اول 1371
صفحه نقل شده: 53

ادامه مطلب

رابطه قالی سیستان با ترکمن ها

در این مورد در کتاب قالی سیستان و به نقل مستقیم آمده است:

(صفحه 48)
رابطه با ترکمن ها
قالی ترکمن از دور و با یک نگاه، ساده، بسیار مستقل و منحصر به فرد جلوه می کند، اما مطالعه در نقش مایه ها، رنگ ها و فنون آن نشان می دهد که این قالی چندان مستقل هم نیست. شاید مهم ترین ویژگی قالی ترکمن این باشد که هرچه از هر جا در این قالی اقتباس شده، رنگ قومی ترکمن را یافته است وگرنه نام بسیاری از نقش مایه ها فارسی است، مثل پارسی (تاج)، فیلپی گول (گل)، چک، قوچائک و بسیاری دیگر. به همان ترتیب که در مورد بلوچ ها انجام داده ییم قالی سیستانی را با ترکمنی به ترتیب (ولی نه ترتیب اهمیت) در زمینه های زیر مقایسه می کنیم: ۱- فنون، ۲- نقشمایه ها، ۳- اندازه ها، ۴- نقشه ها، ۵۔ رنگ ها، 6-ضمایم.
1- فنون. از نظر فنون بافت، ترکمن ها دچار دوگانگی هستند. آن دسته از ایشان که به ایران نزدیک ترند گره فارسی به کار می برند و آنها که دورترند بیشتر گره فارسی و کمتر گره سکایی (ترکی). از آنجا که ترکمن ها یک قوم شمالی هستند انتظار این است که گره سکایی داشته باشند اما در عمل چنین نیست زیرا به نظر می آید که با وجود پراکنده بودن سکاها در حوالی دریای خزر، بیشتر ساکنان غرب آن دریا هستند که گره سکایی را به کار می برده اند و ملت های دیگر از آنان گرفته اند، چنان که اکنون ترکان آسیای صغیر (آناتولی) تنها گره ترکی را می شناسند. از جهات دیگر تفاوت اساسی بین ترکمن ها و سیستانیان وجود ندارد. به ویژه امروزه که سیستانیان گره سکایی را فراموش کرده اند. دار هر دو افقی است و دار عمودی در هر دو به یک نسبت نفوذ می کند و پودگذاری شبیه هم است.
۲- نقشمایه ها. تعداد نقش مایه های مشترک بین سیستانیان و ترکمن ها بیش از آن است که در آغاز تصور م یشود. در مقایسه ی سطحی شباهتی بین هنر این دو قوم وجود ندارد اما بررسی عمیق تر، گاه نتایج شگفتی به بار می آورد. آنچه مانع در این رابطه می شود ویژگی های سبکی کار هر دو قوم به ویژه ترکمن هاست که از این لحاظ استقلال خود را هنوز و آنچنان نگه داشته اند که امروزه قالی ترکمن بیشتر شبیه یک کار ماشینی است تا دستی. ترکمنان در طول تاریخ آنچه را از همسایگان گرفته اند چنان رنگ بومی و خودی زده اند که تاکنون برگرداندن آنها به مأخذ اصلی امکان پذیر نشده است. اینک به چند نمونه از آنها که به نظر می آید از قالی سیستان گرفته شده باشد، توجه می کنیم. باید تذکر داد که این نمونه ها شامل نقش مایه های تاریخی ترکمن ها و نیز آن بخش از نقش مایه ها می شود که دیگر کاربردی بین ترکمن های ایران ندارد، اما چه در ترکمنستان تازه مستقل، چه در شمال افغانستان – و
(صفحه 49)
حتی در میان ازبک ها و قرقیزها - کاربرد دارد و هنرمندان جدید ترکمن، در اتحاد شوروی (سابق)، بر روی آنها کار کرده و ابتکارهای جالبی زده اند که متأسفانه تأثیر اندکی در قالیبافی ایشان کرده است. از آنجا که تعداد این نقش مایه ها بسیار و تحقیق و مداقه در آنها بسیار اندک بوده است، چند نمونه را توضیح می دهیم و بقیه را تنها باز می شماریم.
الف) کجاوه. یکی از نقشمایه های رایج در قالی سیستان است و این رواج در هیچ قالی دیگری دیده نمی شود. این نقش مایه را همه ی اقوام ترک شرقی و حتی ترک زبانان غرب، مثل قفقازی ها، تقلید کرده اند. دلیل تقلید این است که نام آن یا ایرانی است یا ترجمه از فارسی. ازبک ها، قرقیزها و قفقازی ها با تلفظهای مختلف آن را كجاوه می گویند (قرقیزی و ازبکی: kejebe، قفقازی:kajawa) در ترکمنی آن را أو ادان (ovadan) می گویند به معنی خانه دان، جای خانه و شکل آن تقریبا در همه جا یکسان است جز این که قومی که اساسا دارنده یا مبتکر آن است، با تنوع بیشتری از آن استفاده می کند به طوری که کجاوه ی سیستانی با شکل های گوناگون تا ده نوع می رسد و از حاشیه ی باریک تا حاشیه ی پهن و متن قالی را می گیرد ولی کجاوه ی ترکمنی یکی دو نوع بیشتر نیست، چنان که کجاوه ی قفقازی.
ب) کجک. این نقش مایه که در سیستانی به شکل های مختلف رایج است، بیش از آن بين تركمن ها دیده می شود و با همان تنوع، بلکه شدیدتر. قرقیزها و ازبک ها هم آن را با تنوع بسیار کمتری دارند. ترکمن ها آن را چک یا قچک ( kocaklqorak) می گویند و آن تلفظ قوچک فارسی است، چه این نقش مایه اصولا از سر قوچ (معمولا به شکل دو شاخ خمیده) گرفته شده است. تلفظ قرقیزی و ازبکی واژه بسیار نزدیک به ترکمنی است. از طرفی کجک سیستانی به معنی دو زلف کجی است که پیشانی را می گیرد. اما در عین حال کجک سیستانی به قوچک می ماند. انسان ناگزیر به این نتیجه می رسد که در نقش مایه ی شبیه هم کجک و قوچک در سیستانی، به علت همانندی بسیار، در هم رفته، یک نقشمایه را پدید آورده اند و از نام های بسیار شبیه هم آنها هم یکی مانده است. جالب است که در غرب دریای
(صفحه 50)
خزر نام این نقش مایه به ترکی ترجمه شده و آن را بوینوز (buyuz) می گویند. ترکمن ها بعدا این کار را کرده اند، زیرا در بین آنها قچک معروف تر از بوینوز است.
ج) چپات أشثر، فیلپی گول (filpay gi). این نقش مایه در میان هر دو قوم، فراوان به کار می رود. سیستانیان آن را جای پای شتر می انگارند و ترکمن ها، امروزه بدون این که معنی فارسی آن را بدانند، نام فارسی آن را اقتباس کرده و نقش مایه را جای پای فیل شمرده اند، اما این نقش مایه از میان این دو قوم بیرون نرفته است. اینک سوآلی که مطرح است این است که ترکمن ها آن را از کجا جای پای فیل شمرده اند. بی شک این نقش مایه ی قدیمی ایرانی است که نام خود را تنها در میان ترکمن ها به یادگار گذاشته است. آنچه در این میان مهم است این که چپات أشتر یا فیلپی، نقش مایه ی مرکبی است که در میان هر دو قوم اجزای آن یکی است. مثلا چه در چپات أشتر و چه در فیلپی گول چندضلعی هایی وجود دارد و در رأس های آنها زائده هایی که در هر دو فرهنگ پای مرغ نام دارد و به پای مرغ یا شاخه یی با سه برگ شباهت دارد. نامی که سیستانیان به نقش داده اند اصیل و از آن خودشان است و حتی به نظر می آید کلمه ی چپات یک واژه ی کهن از لهجه ی سگزی باشد؛ اما نام ترکمنی گرفته از فارسی و احتمالا از یک نقش عمومی و مشترک بین همه ی نیروهای ایرانی و از جمله سگزیان است. گل دیگری در ترکمنی جای پای اسب (آت ایسی at isi) نامیده می شود که گونه ی دیگری از چپات أشتر یا فیلپی گول است. بالاخره گونه یی هم وجود دارد که جای پای شتر(نویه تاپان tyan tapan) نام دارد.
د) دنده، دندانه. تعدادی از نقش هایی که بین ترکمن ها معروف به قابورقا (به معنی دنده های انسان) است هیچ شباهتی به دنده ی انسان ندارد و برعکس شبیه دندانه است. به این ترتیب به نظر می آید که دندانه یا دنده ی فارسی به غلط به ترکمنی ترجمه شده است. این نقش در شرق ایران بیش از همه بین سیستانی ها رواج دارد و به نظر م یرسد که ترکمن ها هم نام و هم نقش مایه را از سیستانی ها اقتباس کرده باشند.
هـ) چرخ فلک، چرخ پلک . نقش مایایی که سیستانی ها چرخ فلک می نامند، در بین ترکمن ها چرخ پلک نام دارد.
پنج نقش مایهی مشترک را توضیح دادیم. اما تعداد این گونه نقش مایه های مشترک بسیار زیاد است. اینک تنها به ذکر نام تعدادی از نقش مایه های ترکمنی که با سیستانی مشترک است و نام ایرانی هم دارد، مبادرت می شود. برای این که نكته ی گنگی باقی نماند، تلفظ فارسی
(صفحه 51)
اصطلاح و معنی آن داده می شود:
قالی سیستان
این فهرست را دست کم می توان سه برابر کرد. بررسی این گونه مطالب بیرون از وظیفه ی این کتاب است. اگر نقش مایه های قرقیزها و ازبک ها را هم به آنها بیفزاییم، دست کم پنج برابر خواهد شد. از همین مقدار، خوانندگان در خواهند یافت که قالی ترکمن تا چه حد تحت تأثیر بافته های شرق ایران بوده است. در شرق ایران نیز کهن ترین و مهم ترین قالی سنتی، سیستانی است.
۳- اندازه ها. در این زمینه هر دو قالی استقلال دارند و تحت تأثیر یکدیگر قرار نگرفته اند، جز این که به علت تقلید ترکمن ها از حاشیه های مکرر قالی سیستان، گاه عرض و طول قالی ترکمنی به شکلی خاص تحت تأثیر قرار گرفته و از الگوهای معمول بیرون رفته است بدین شرح:
قالی کهن سیستان دارای حاشیه ی فراوان است و در این صورت متن، باریک و بلند
(صفحه 52)
قالی کهن سیستان دارای حاشیه ی فراوان است و در این صورت متن، باریک و بلند می شود تا تناسب طول و عرض قالی به هم نخورد. ترکمن ها این حاشیه های فراوان را اقتباس کرده اند اما از عرض سنتی قالی نکاسته اند، در نتیجه عرض قالی های سنتی آنها - که دیگر در ایران بافته نمی شود- کمی بیش از معمول است.
4- نقشه ها ، تنها بخش اندکی از نقشه های دو نوع قالی بر هم منطبق است ، به طوری که می دانیم عمده ی نقش های ترکمنی تکراری هستند یعنی با تکرار یک یا چند نقش مایه شکل می گیرند. از میان قالی های سیستانی هم برخی چنین هستند و در این مورد است که شباهت زیاد می شود.
شدیدترین شباهت بین جانمازی ها یا سجاده یی های دو قوم است، به ویژه جانمازی هایی که نقش مایه ی اصلی آنها درخت است. گاه اگر جنبه های دیگر را در نظر نگیریم تشخیص متن قالی جانمازی ترکمن از بلوچی یا سیستانی مشکل می شود زیرا هر سه تقریبا شبیه هم هستند.
نقشه های دیگر از جمله نقشه های تکراری، جنبه ی دیگری از این شباهت هستند. تکرار قوچک، مهر، نشان، چارگوشه و لوزی نقشه های قدیمی ترکمنی را ساخته است که عینا در قالی قدیم سیستان وجود داشته است. در نقشه های قدیمی ترکمنی انواع چند ترنج دیده می شود که در قالی های سیستان تا دوره ی ما کاربرد فراوان دارد.
هرچه به این روزگار نزدیک تر بشویم، قالی ترکمنی از سیستانی فاصله می گیرد و پویایی و خلاقیت کمتری در آن دیده می شود، به طوری که امروز شباهت این دو از نظر نقشه، به ویژه در نگاه اول، بسیار اندک است. نقشه های قدیم خشتی با قاب قابی ترکمنی و نیز نقشه ی ترنج ترنج آن کاملا شبیه سیستانی است.
۵- رنگ ها. در این مورد هم هر چه به گذشته برویم شباهت قالی های سیستانی و ترکمنی بیشتر می شود، مثلا رنگ زرد در قالی های کهن ترکمنی بیشتر دیده می شود، چنان که در قالی سیستان. رنگ های روشن دیگری که در قالی قدیم هر دو قوم به کار می رفته به ترتیب عبارت است از : سفید، سبز، فیروزه یی و شتری کم رنگ. امروزه قالی سیستان رو به سوی قالی بلوچی می رود و قالی ترکمن صرفا با دو سه رنگ اصلی (لاکی، سیاه و سفید) و یکی- دو رنگ فرعی، مثل خاکستری، مشخص می شود. بی شک قالی ترکمن درون اتحاد شوروی (سابق) را باید چیز دیگری شمرد که مدت هاست رابطه ی آن با ایران قطع شده است، اگرچه در مورد قالی های بافت آن کشور تا جنگ جهانی دوم نیز همین احکام صادق است.
(صفحه 53)
۶- ضمائم. قالی های قدیم ترکمن از نظر داشتن گلیمک های پهن شبیه سیستانی هستند. به مرور، این گلیمک ها باریک شده و شبیه گلیم باف دیگر قالی های ایران شده اند. تعداد زیاد حاشیه ها نیز در نمونه های قدیمی هر دو نوع قالی چشمگیر است. لوار قالی ترکمن شبیه لوار قدیم قالی سیستان است و تاروپود آنها، هرچه به عقب برویم به هم شبیه تر می شود. قالی ترکمن در گلیمک خود آلأغورد(زنجیره) داشته است که در قالی سیستان دیده نمی شود. از آنجا که آلاغورد ویژه ی شمال ایران است، احتمال دارد که در بافته های سیستانی فراموش شده باشد.


اطلاعات منبع:
کتاب فرش سیستان (تک مضمونی های فرش-1)
مولف: علی حصوری
ناشر: انتشارات فرهنگستان
چاپ اول 1371
صفحات نقل شده: 48 الی 53

ادامه مطلب

رابطه قالی سیستان با بلوچ ها

در این مورد در کتاب قالی سیستان و به نقل مستقیم آمده است:
(صفحه 45)

رابطه با بلوچ ها
از میان اقوام همسایه، رابطه ی سیستان و بلوچستان به ویژه در این زمینه بسیار نزدیک است، زیرا در واقع قالی سیستان کم کم در قالی بلوچ تحلیل می رود. اکنون تنها مقداری از نقش ها و رنگ ها، این دو قالی را از هم جدا می کند. چنان که دیدیم هر چه به عقب برویم تمایز این دو بافته از هم بیشتر می شود و بنابراین به احتمال زیاد در آینده ی نزدیک - به شرطی که اساسا قالی بافی به عنوان یک حرفه ی سود آور یا دست کم بی نیاز کننده بتواند دوام بیاورد - تمایز بین آن دو باز هم کمتر خواهد شد. زوالی که اکنون گریبان گیر قالیبافی بومی در منطقه است به این روند کمک می کند زیرا تنوع رنگ خامه ها و سپس تنوع نقشه ها را کم کم از بین می برد، به ویژه هنگامی که تعداد رنگ ها محدودتر می شود و تمام یا عمده ی پشم مصرفی از
(صفحه 46)
جای دیگری ( مثل خراسان) تأمین می شود.
اکنون وجوه اشتراک قالی سیستان و بلوچ بسیار زیاد است. این وجوه اشتراک به ترتیب اهمیت چنین است: ۱- فنون، ۲- نقشمایه ها، ۳- اندازه ها، ۴- نقشه ها، ۵- رنگ ها، 6- ضمایم (گلیمک، ریشه، لوار و ...).
اینک یک یک این موارد را به طور خلاصه بررسی می کنیم:
1- فنون. چنان که قبلا اشاره شد اکنون فنون بافت در هر دو منطقه یکی است. قالی با گره فارسی بافته می شود و تمایل گره به طور عمده به چپ است به طوری که تمایل گره به راست را متعلق به دیگران (غیر سگزی و غیر بلوچ) می شمارند. قالی بومی یک پود دارد که معمولا رنگی است. اگر چله پشم باشد، رنگ نشده است. دار بافندگی افقی است و با دست گره زده و پود رد می شود.
۲- نقشمایه ها. تعداد نقش مایه های مشترک بین بلوچی و سگزی بسیار زیاد است، اما هر کدام چیزهایی دارند که دیگری ندارد. نقش چهره ی انسان ویژه سیستانیان است و بلوچ ها اگر هم انسان را نقش مایه قرار دهند به صورت آدمک در می آورند یا به ندرت آن هم با تمام اندام تصویر می کنند، در حالی که سیستانیان تنها چهره و سر و گردن را به کار می برند. در این کار بلوچ ها بیشتر به چهره ی مرد می پردازند و سیستانیان به هردو چهره و در مواردی تنها به چهره ی زن و آن وقتی است که قالی به عنوان یادبود با یک کار با ارزش، پرده یی و امثال آن بافته شود. البته نام نقش مایه ها بین دو قوم متفاوت است اما شکل آنها یکی است یا بسیار به هم نزدیک است. نقش مایه هایی مثل آهو، بز، شتر، ستاره، چپات أشتر، درخت، گل، دودنی و ... که در هر دو فرهنگ و هر دو محیط وجود دارد، کاملا مشترک است، نرمش، تحرک و جابه جایی نقش مایه های سیستانی بیش از نقش مایه های بلوچی است.
۳- اندازه ها. قالی های بلوچی معمولا کوچکتر از سیستانی بافته می شود. جالب این است که با پیشرفت روزگار تمایز بین دو نوع قالی از این نظر اندکی بیشتر شده است به طوری که اکنون قالی سیستان با اندازه ی بزرگتری بافته می شود. اکنون قالی ۳۰۰× 140 در سیستان فراوان بافته می شود در حالی که این اندازه را تنها بلوچ های ساکن سیستان می بافند و گرنه در خود بلوچستان اندازه ها کوچکتر است. در سیستان قالی نیز بافته می شود در حالی که بافته های بلوچستان به طور عمده قالیچه است. (در اثر دایر شدن کارگاه های شرکت فرش، سازمان صنایع دستی و شرکت های خصوصی برخی از شهرنشینان به بافتن قالی رغبت يافته اند ولی عدم رواج آن احتمالا علل دیگری دارد.)
(صفحه 47)
4- نقشه ها. همچنین هرچه پیش می آییم نقشه های سیستانی و بلوچی به هم نزدیک می شوند و هرچه به عقب برویم تمایز بیشتر است. سیستانیان در قدیم، تا اوایل قرن چهاردهم هجری (بیستم میلادی)، در تعدادی از نقشه های خود، تمایزی بین متن و حاشیه نمی گذاشته اند و نقش مایه های هر دو را در هم به کار می برده اند در حالی که بلوچ ها چنین چیزی ندارند.
بلوچ ها هرگز مجلس نمی بافته اند، در حالی که سیستانیان مجالسی به ویژه از خواجه حافظ بافته اند. نقشه ی کاخ (هوشنگ شاه؟) ویژه ی سیستانیان و آن هم به شکلی است که هیچ همانندی با بافته های همدان، ساروق و ... (غرب ایران) ندارد. تنها وجه اشتراک در این مورد چند چهره با هم است که در بافته های هر دو قوم کم و بیش شبیه هم است جز این که سیستانیان در بافتن چهره ی زن آزادترند.
5- رنگ ها. در گذشته رنگ بافته های بلوچ بسیار تفاوت داشته است و به آن اشاره کردیم. هنوز در بافته های سیستانی رنگهای روشنی مثل سفید، زرد، صورتی و شتری کمرنگ دیده می شود، در حالی که رنگ های بلوچی همه تند است. امروزه بخش مهمی از قالی های سیستان هم با همان رنگه ا بافته می شود و علت عمده ی آن زوال رنگرزی بومی، محدودشدن رنگ ها و بازار یکسان پشم (یعنی خراسان ) است.
۶- ضمایم . مقصود از ضمایم قسمت های حاشیه و کم اهمیت تر قالی مثل گلیمک، ریشه، لوار، پرداخت و ... است. قالی سیستانی قدیم گلیمک های پهن داشت و هنوز هم گلیمک سیستانی پهن تر از بلوچی است. گاه گلیمک سیستانی رنگی است، و این ویژگی بافته های سیستانی است به ویژه وقتی نقش داشته باشد. در ریشه تفاوت عمده یی دیده نمی شود، در برخی از بافته های قدیم سیستان، ریشه بسیار بلند بود و این هنوز هم گاه گاه دیده می شود. لوار بافته های قدیم سیستان پشم بوده و امروزه هم پشم و هم موی بز به کار می رود اما در بافته های بلوچ به طور عمده موی بز به کار رفته است. قالی سیستان پرداخت ماهرانه تری دارد، بافت یکدست تر و سرکجی کمتر از دیگر ویژگی های آن است.
باید تذکر داد که بافته های معروف به بلوچ خراسان بیشتر تحت تأثیر بافته های سیستان و سپس بافته های خراسان، از جمله ترکمن است تا بلوچ. علت این است که سیستانیان طی کوچ خود به شمال غرب خراسان تا مازندران در همه ی این نواحی اثر گذاشته اند.


اطلاعات منبع:
کتاب فرش سیستان (تک مضمونی های فرش-1)
مولف: علی حصوری
ناشر: انتشارات فرهنگستان
چاپ اول 1371
صفحات نقل شده: 45 الی 47

ادامه مطلب